حضورى (خارجى) باشد هركدام مشروط هستند به اينكه اجمالا مدلولشان از
نظر سامع معهود باشد يا ذكرا و يا ذهنا و يا خارجا.
اما موصول: در معرفه بودن موصول شرط استكه سامع علم به صله داشته
باشد و در غير اينصورت فرقى بين موصول و نكره نيست بلكه چه بسا ابهام بعضى از
موصولات همچون موصولات مشترك مانند (من و ما و ال) از نكرات بيشتر است زيرا نكره
از حيث تأنيث و تذكير و افراد و تثنيه و جمع مشخّص است بخلاف اين سنخ از موصولات.
امّا اسم اشاره: بديهيست تا اشاره حسيّه همراه ادات اشاره نباشد
مشاراليه معلوم و مشخّص نمىشود پس مىتوان گفت مسمّاى اين سنخ از معارف نيز در
مرتبه دوّم حاضر مىشود.
شارح گويد: طبق اين تقرير علم نيز مسمّاى خود را براى بار دوّم در
ذهن سامع حاضر مىكند زيرا همانطوريكه مثلا در موصول علم به صله شرط است و اين امر
موجب مىشود بگوئيم مدلول آنها ابتداء در ذهن حاضر نمىشود عينا در علم شرط است
سامع عالم به وضع باشد و الّا علم با نكره پيش وى مساوى ميشوند پس قيد ابتداء
معنايش همانست كه قبلا شرح شد.
مثال مسنداليه علم
مصنّف براى مسنداليه علم آيه شريفه [ قل
هو اللّه احد ] را مثال مىآورد.
البته در تركيب اين آيه دو وجه است:
1- هو مبتداء و [اللّه] خبر اوّل و [احد] خبر دوّم باشد كه طبق