فعل داراى فاعل يا مفعول بهى بوده كه وقتى آنرا به آنها اسناد
مىدهند اسنادش حقيقى باشد حال بايد گفت:
معرفت و اطّلاع بر اين فاعل و مفعول يا ظاهر است و يا خفّى به آن
شرحى كه مصنّف در متن آورده.
و مقصود از [خفىّ] آنست كه بعد از نظر و تأمّل ظاهر و روشن مىشود.
و در ذيل قول شاعر كه گفته يزيدك وجهه حسنا الى آخر البيت وجه خفاء
را اينطور بيان مىكند:
زيرا خداوند متعال دقائق و ظرافى از حسن و جمال در صورتش به وديعه
قرار داده كه اطلاع بر آنها بدون تأمّل و دقّت نظر حاصل نمىشود.
و غرض مصنّف از طرح اين بحث طعن و تعريض بشيخ عبد القاهر و ردّ بر وى
مىباشد چه آنكه وى گمان نموده لازم نيست در هرمجاز عقلى، اسناد حقيقى وجود داشته
باشد بدليل آنكه در [سرّتنى رؤيتك] و [يزيدك وجهه حسنا] فاعل وجود ندارد كه اسناد
بآن حقيقى باشد چنانچه در مثال [اقدمنى بلدك حقّ لى على فلان] نيز امر چنين است
زيرا در اين سه مثال آنچه موجود است [سرور] و [زيارت] و [قدوم] مىباشد و فاعلى
ديگر در آنها نمىتوان يافت.
فخر رازى بر شيخ ايراد نموده و گفته است براى هرفعلى ناچاريم از فاعل
حقيقى زيرا صدور فعل و تحقّقش بدون فاعل امريست ممتنع لذا اگر فاعل همان باشد كه
فعل بآن نسبت داده شده پس مجاز نمىباشد و در غير اينصورت تقدير فاعل بايد ممكن
باشد.