صاحب مفتاح چنين پنداشته كه ايراد فخر وارد و كلامش حقّ مىباشد و
فاعل فعل در اين مثالها خداوند متعال بوده و بلحاظ خفائش شيخ آنرا ندانسته است و
مصنّف نيز به تبعيّت از سكّاكى همين طور گفته است ولى بگمان من آنست كه اين تقدير
تكلّفى بيش نبوده و حق همانست كه شيخ ذكر نموده است.
شرح فارسى:
توضيح
هرمجاز عقلى بناچار داراى حقيقت عقلى است به اين معنا كه اگر اسناد
فعلى بفاعل يا مفعولى از باب مجاز بود بناچار فاعل و مفعول ديگرى مىبايد بوده كه
اسناد فعل مزبور به آنها اسناد حقيقى باشد فلذا تشخيص فاعل و مفعول حقيقى گاهى
ظاهر و روشن است نظير اسناد در فرموده خداوند تعالى: فما ربحت تجارتهم : سوره (بقره) آيه (16) بدون
ترديد اسناد [ربحت] به [تجارتهم] مجاز است و در عين حال فاعل حقيقى آن آشكار و
ظاهر است زيرا تقدير آيه: فما ربحوا فى تجارتهم است.
و زمانى مخفى و پنهان استكه در تشخيص و تعيين آن محتاج به تأمّل و
دقّت مىباشيم نظير اسناد در اينمثال: سرّتنى رؤيتك، كه اسناد [سرّ] به [رؤيت]
مجاز مىباشد و بعد از تأمّل و دقّت درمييابيم كه فاعل حقيقى آن [اللّه] است چه
آنكه تقدير مثال [سرّنى اللّه عند رؤيتك] است.
يا در قول ابن معذّل كه گفته: يزيدك وجهه حسنا الخ.
اسناد [يزيد] به [وجه] اسناد مجازى و بعد از امعان نظر و