مصنّف نگفت: امّا حقيقة و اما مجاز، زيرا برخى از اقسام اسناد از نظر
مصنّف نه حقيقت بوده و نه مجاز مىباشد نظير آنكه مىگوئيم:
حيوان جسم است و انسان حيوان مىباشد.
و نيز مصنّف حقيقت و مجاز را صفت براى اسناد قرار داد نه كلام و جهتش
آنست كه اتّصاف كلام بايندو صفت باعتبار اسناد ميباشد
و مصنّف بحث از ايندو را در علم معانى آورد بجهت آنكه حقيقت و مجاز
از احوال لفظ مىباشند از اينرو در اينعلم داخل هستند.
و پس از آن مىگويد:
ضمير [هى] به حقيقت عقليّه راجع بوده و مقصود از [معناى فعل] مصدر
و اسم فاعل و اسم مفعول و صفت مشبّهه و اسم تفضيل و ظرف ميباشد و ضمير [هو] به فعل
يا معناى فعل عود كرده و ضمير در [له] بكلمه [ما] كه بمعناى [شئ] است راجع
مىباشد همچون فاعل نسبت به فعلى كه براى آن بنا شده در مثال ضرب زيد عمرا يا
مفعول در فعلى كه براى آن بنا گشته مثل ضرب عمرو چه آنكه ضاربيّت براى زيد و
مضروبيّت نسبت به عمرو ثابت مىباشد.
سپس بدنبال [عند المتكلّم] مىافزايد:
كلمه [عند] ظرف است و متعلّق است بقول مصنّف كه گفته [له] و باين
قيد [عند المتكلّم] آنچه با اعتقاد مطابق است نه واقع داخل در حقيقت عقليّه
مىشود.
و كلمه [فى الظّاهر] نيز متعلّق است به [له] و به اين قيد آنچه