قوله: و بهذا تبيّن فساد ما قيل: حسام الدّين كه استاد شارح
است در مقام انتقاد بمصنف گفته: عبارت [فانكان خالى الذهن من الحكم و التّردد
فيه] مشتمل بر عبارت زائد است زيرا كلمه [و التردد فيه] احتياجى بذكر ندارد چه
آنكه خلوّ ذهن از حكم مستلزم خلوّ از تردّد در آن نيز مىباشد و بعبارت ديگر مقصود
از حكم وقوع نسبت يا لا وقوع آنست و از خلوّ ذهن از حكم عدم و انتفاء وقوع يا لا
وقوع است و پرواضح است وقتى ذهن از نسبت واقعه يا غير واقعه خالى بود قطعا از
تصديق آن نيز خالى بوده چنانچه از تصور آن نيز خالى مىباشد و وقتى از تصوّر حكم
خالى بود ديگر جاى تردّد در حكم باقى نيست بجهت اينكه تردّد در حكم فرع بر تصوّر
آنست و فرع به انتفاء اصل نيز منتفى است.
شارح مىگويد: مقصود از حكم اذعان و اعتقاد است و از خلوّ ذهن از آن
عدم اذعان و تصديق مىباشد و بديهى است كه خلوّ ذهن از حكم باين معنا مستلزم خلوّ
از تردّد نيست زيرا چه بسا ذهن از اعتقاد و اذعان و تصديق خالى است ولى بواسطه عدم
خلوّ از تصوّر تردّد در آن دارد.
قوله: و الّا فالمكذّب اوّلا اثنان: و مقصود از دو نفر بولش و
يحيى است و از ثالث شمعون.
متن: و يسمّى الضرب الاوّل ابتدائيا و الثّانى طليبّا و الثالث