مقابل كسيكه جهل بوجوب نماز دارد و ذهنش از شك و ترديد نيز خالى است
بايد گفت: نماز واجبست.
و در مقابل قسم دوّم اينست اگر مؤكّدات را در كلامش بياورد بهتر و
شايستهتر است چه آنكه بدينوسيله ترديد مخاطب زائل شده و حكم در ذهنش تمكّن پيدا
نموده و مستقر ميشود اگرچه در ترك اين عمل مؤاخذ نبوده و بيش از القاء اصل حكم
تكليفى ندارد.
البته شيخ در دلائل الاعجاز براى حسن تقويت و تأكيد شرطى ذكر نموده و
گفته است: در صورتى تأكيد حسن دارد كه مخاطب بخلاف حكم ظن داشته باشد و الّا مجرّد
ترديد و طالب بودنش براى ازاله شك كافى در حسن تأكيد نيست.
و اما اگر مخاطب از قبيل قسم سوّم بود در اينجا بر متكلّم واجب است
حكم را تأكيد نموده تا بدينوسيله ازاله را انكار نمايد و بديهيست هرچه انكار مخاطب
شديدتر باشد وجوه تأكيد در كلام ميبايست بيشتر مراعات گردد چنانچه رسولان عيسى على
نبيّنا و آله عليه و عليهم السلام يعنى بولش (بفتح باء و لام و شين معجم) و يحيى و
شمعون در بار اوّل وقتى پيام عيسى را به كفّار رساندند مورد تكذيب واقع شدند لذا
گفتند: [ انّا اليكم مرسلون ] يعنى از دو مؤكّد كه [انّ] و جمله اسميّه باشد استفاده كردند ولى در
بار دوّم وقتى برگشتند و پيام را به ايشان رساندند چون انكار مخاطبين زيادتر شد
ايشان نيز بر ادات تأكيد افزوده و گفتند: [ ربّنا يعلم انّا
اليكم لمرسلون ] كه در اين كلام چهار وجه از وجوه تأكيد استعمال كردند: