ضمير در [بهما] به فائده خبر و لازمه آن راجع است و سپس در ذيل
[منزلة الجاهل] مىگويد:
پس متكلّم بسوى چنين مخاطبى خبر را القاء نموده اگرچه وى بهر دو
فائده عالم و آگاه باشد.
و بعدا بدنبال [لعدم جريه على موجب العلم] مينويسد:
كسيكه بر طبق علمش عمل نمىكند با شخص جاهل مساويست چنانچه به كسيكه
مىداند نماز واجبست و معذلك آن را ترك مىكند گفته مىشود: نماز واجب مىباشد.
و تنزيل عالم بشيئ بجاى جاهل بآن بخاطر اعتبارات خطابى بسيار و
فراوان مىباشد و از اين قبيل است فرموده حقتعالى: و لقد علموا الخ .
بلكه تنزيل وجود چيزى بجاى عدمش نيز بسيار است و از اين نمونه است
كلام الهى: و ما رميت الخ .
شرح فارسى:
توضيح
تنزيل مخاطب
چه بسا متكلّم حكيمى مخاطبى را كه عالم بحكم است مورد خطاب قرار داده
و مطلب معلوم وى را القاء مىكند و به همانطوريكه مخاطب جاهل را مواجه با خطاب
قرار مىدهد او را مخاطب مىنمايد و اين از باب تنزيل عالم بمنزله جاهل است، زيرا
مقتضى براى تنزيل موجود است مثلا بعلم خود عمل نمىكند چه