و ترصيع و امثال ايندو كه مرتبه آنها پس از رعايت مطابقت كلام با
مقتضاى حال مىباشد.
و مقصود اينستكه: علم معانى علمى است كه بواسطهاش اين احوال از حيث
اينكه بسبب آنها لفظ با مقتضاى حال مطابقت مىكند دانسته مىشود چه آنكه روشن و
ظاهر استكه علم معانى تصور معانى تعريف و تنكير و تقديم و تأخير و اثبات و حذف و
غير اينها نيست.
و باين عنايت علم بيان از تعريف علم معانى خارج شد زيرا بحث در علم
بيان از احوال لفظ از اين حيثيّت نمىباشد.
و مقصود از احوال لفظ امورى است كه عارض بر لفظ مىشود مانند تقديم و
تأخير و اثبات و حذف و غير اينها.
شرح فارسى:
توضيح
مقصود مصنّف از احواليكه با مقتضاى حال مطابق باشند آنستكه متكلّم
خصوصيّت زمان و مكان و مخاطب را در نظر گرفته طورى صحبت كند كه با امور مزبور كمال
مؤالفت و مؤانست را داشته باشد بنابراين امثال اعلال و ادغام و رفع و نصب كه در
علم صرف و نحو مورد بحث واقع مىشوند و در اصل اداء معنا دخيل هستند در اينجا
مقصود نبوده بلكه قيد مزبور بلحاظ احتراز از اين سنخ احوال است چنانچه احوال ديگر
لفظ همچون تجنيس و ترصيع كه جزء صناعات بديعى هستند نيز با قيد مذكور خارج
مىشوند.
قوله: من التّجنيس و التّرصيع: تجنيس عبارت است از آوردن
كلماتى كه در نوشتن و خواندن مانند هم بوده ولى در معنا