و آنچيزى كه در علوم مذكوره روشن و معلوم مىشود يا بحسّ درك مىگردد
عبارتست از غير تعقيد معنوى.
شارح گويد:
ضمير [هو] در عبارت مصنّف به [ما يبيّن فى العلوم المذكورة] يا ما
يدرك بالحسّ عود مىكند.
بنابراين در واقع ضمير به [ماء موصول] راجعست و كسيكه گمان نموده
ضمير به [ما يدرك بالحسّ] راجعست سهو و اشتباه ظاهر و روشنى نموده.
سپس در ذيل [ما عدا التّعقيد المعنوى] اينطور تعليل مىآورد.
زيرا باين علوم و نيز بواسطه حسّ نمىتوان كلام خالى از تعقيد معنوى
را از غيرش تميز و تشخيص داد بنابراين دانسته شد كه مرجع علم بلاغت برخى از آن در
علوم ذكر شده روشن شده و بعضى از آن بحسّ درك مىگردد.
باقى ماند احتراز از خطاء در اداء معناى مقصود و از تعقيد معنوى از
اينرو حاجت ما را كشاند به تدوين دو علمى كه مفيد اين دو امر بانشد لذا ارباب دانش
علم معانى را بمنظور اوّل و علم بيان را بجهت غرض دوّم وضع كردند چنانچه مصنف در
عبارت بعدى بآن اشاره نموده است.
شرح فارسى:
توضيح
امورى كه در علوم مذكور معلوم شده و نيز آنچه كه به حواس درك مىشود
درك مىشود غير از تعقيد معنوى