بلاغت در متكلّم عبارتست از وجود ملكهاى كه بواسطه آن قدرت برآوردن
كلام بليغ داشته باشد اگرچه در مقام تكلّم كلامى باين وصف تابحال نياورده باشد.
مصنف گويد: از مطالبى كه از قبل تا به اينجا ذكر شد دو امر دانسته
مىشود:
1- نسبت بين بليغ و فصيح عام و خاص مطلق است يعنى بليغ خاص و فصيح عام
است، زيرا طبق قاعده در عام و خاص مرجع نسبت بين ايندو به دو قضيّه است:
اول: موجب كليّه كه موضوعش خاص و محمولش عام است يعنى:
هربليغى (چه كلام باشد و چه متكلّم) فصيح است.
دوم: سالبه جزئيّه كه موضوعش عام و محمولش خاص ميباشد يعنى:
بعضى از فصيحها بليغ نيستند.
اما اثبات قضيه اوّل: امكان ندارد بليغ بدون فصيح صدق كند زيرا يكى
از اجزاء و مقوّمات بلاغت فصاحت است.
اما در بلاغت كلام بخاطر اينكه در تعريفش گفتيم: آن است كه با مقتضاى
حال مطابق بوده و كلماتش نيز فصيح باشند.
و اما در بلاغت متكلّم بجهت اينكه در تعريف آن بلاغت كلام اخذ شده و
در بلاغت كلام هم كه فصاحت مأخوذ است پس قهرا فصاحت در تقوّم بلاغت متكلّم نيز
ملاحظه شده است، پس قطعا