تعقيد شمرده مىشود چه آنكه تعقيد از اموريست كه داراى مراتب شديد و
ضعيف مىباشد لذا گرچه امرى در تحقق اصل آن دخيل نباشد ولى همينكه با چند امر
ديگر همراه باشد اگر موجب ازدياد آن گرديد همينقدر كافيست در اينكه آنرا جزء اسباب
آن بشمارند.
قوله: امّا فى النّظم: مقصود از [نظم] تركيب كلام
مى باشد اعم از آنكه كلام نثر بوده يا نظم باشد.
قوله: كقول الفرزدق: اين نام لقب است براى همام بن
غالب بن صعصعه التّميمى.
مؤلف گويد:
كلمه [فرزدق] در لغت بمعناى قطعهاى از خمير ميباشد و چون صورت اين
شاعر بواسطه ابتلاء بمرض آبله قطعهقطعه و داراى شيار هائى شده بودند شبيه به
شيارهائى كه روى خمير پيدا مىشود از اينرو ملقّب باين نام گرديد.
قوله: و هو ابراهيم بن هشام: ضمير [هو] بخال هشام راجع
است.
قوله: اسمعيل المخزومى: كلمه [مخزومى] منسوبست به
بنى مخزوم كه قبيلهاى از قبائل عرب مىباشند.
قوله: و فيه نظر: ضمير در [فيه] بكلام قيل
راجعست.
قوله: و ان كان كل منها: ضمير در [منها] بامور عود
ميكند.
قوله: من انّه لا حاجة: بيانست براى [ما قيل] و ضمير
در [انّه] بمعناى [شأن] است.
قوله: بل لا وجه له: ضمير در [له] به تقديم
مستثنا بر