قوله: نعم يعتبر فيه: ضمير در « فيه » به صدق سبّ راجع است.
قوله: فالنّسبة بينه و بين الغيبة: ضمير در « بينه » به سبّ راجع است.
قوله: عموم و خصوص من وجه: زيرا يك مادّه اجتماع و دو
مادّه افتراق دارند:
امّا مادّه اجتماع: موردى است كه شخصى ديگرى را در غيابش مورد سبّ
قرار دهد و غرضش از آن تنقيص و اهانت شخص غايب باشد.
در اينمثال هم غيبت صادقست چون گوينده دشنام را در غياب شخص گفته و
اگر ناسزاى وى بگوش آن شخص برسد آنرا مكروه داشته و بدش مىآيد و هم سبّ زيرا
دشنام و ناسزا را بقصد تنقيص گفته است.
و امّا مادّه افتراق از طرف سبّ يعنى جائى كه غيبت باشد بدون سبّ:
موردى است كه شخصى در غياب ديگرى كلامى را بگويد كه اگر بگوش او برسد بدش مىآيد
ولى گوينده آنرا بقصد تنقيص و اهانت نگفته بلكه بسا غرضش مدح و تعريف باشد.
و امّا ماده افتراق از طرف غيبت يعنى جائى كه سبّ باشد بدون غيبت:
موردى است كه شخصى ديگرى را در حضور مورد ناسزا و دشنام قرار داده و غرضش اهانت
باو باشد، در اينمثال سبّ قطعا صادق بوده ولى غيبت نمىباشد زيرا دشنام و ناسزا در
حضور صورت گرفته نه در پشت سر.
قوله: ثمّ انّه يستثنى من المؤمن: ضمير در « انّه » بمعناى « شأن » مىباشد و مقصود از « مؤمن » اهل ولايت يعنى شيعه را مىگويند و از اين عبارت استفاده مىشود
كه سبّ غير مؤمن جايز است.
قوله: من انّه لا حرمة له: ضمير در « انّه » بمعناى « شأن » بوده و ضمير در « له » به المظاهر بالفسق راجع است.
قوله: و هل يعتبر فى جواز سبّه: يعنى سبّ مظاهر بفسق.
قوله: كونه من باب النّهى عن المنكر: ضمير در « كونه » به سبّ مظاهر بفسق عود مىكند.
قوله: فيشترط بشروطه: يعنى بشروط نهى از منكر و آن
شروط عبارتند از:
1- ناهى از منكر بايد به امر منكر و قبيح عالم باشد.