اگرچه گفتيم قائلين بامكان قسم چهارم براى تثبيت مدّعاى خودشان بايد
اثبات كنند كه خاصّ و جزئى عنوان و وجه براى معناى كلّى و عام است ولى هرشخص
انديشمند و متفكّرى بوضوح و خوبى مىداند كه اين معنا مستحيل و غير ممكنست چه آنكه
معناى جزئى بملاحظه محدوديّت و خصوصيّتى كه دارد ممكن نيست نماينده و نشاندهنده
امر كلّى و عام باشد و براى تقريب به ذهن مىتوان باين مثال متمسّك شد:
آئينهاى كه بمساحت يك پنج ريالى است هرگز نمىتواند يك شهر يا يك
مملكتى را منعكس كرده و نشان دهد و بعبارت ديگر اين آئينه وجه و عنوان شهر نيست.
بهرتقدير امر جزئى و خاصّ را نمىتوان وجهى از وجوه يا جهتى از جهات
عام دانست ولى عكس آن صحيح است يعنى مىتوان گفت عام وجه و جهت خاصّ مىباشد و بر
همين اساس قسم سوّم كه وضع عام و موضوعله خاصّ باشد را تصحيح نموديم.
و وجه اينكه مىتوان عام را جهت و يا وجه خاصّ قرار داد اينستكه:
وقتى عام يعنى معناى كلّى را تصوّر كرديم چون كلّى داراى سعه وجودى
است باين معنا كه در تحت آن تمام مصاديق و افرادش مندرجند همچون آئينه بزرگى كه
اشكال و الوان بسيار در آن ديده مىشوند.
پس در ضمن تصوّر عام افراد و اشخاص جميعا ملاحظه و تصوّر مىگردند از
اينرو در چنين وقتى امر از دو حال خارج نيست:
الف: يا لفظ منظور را در قبال همان معناى كلّى كه ابتداء تصوّر شده
قرار مىدهند كه در اين صورت وضع (ما يتصوّر) عام و موضوعله (معنا) نيز عام بوده
و اينقسم دوّم از اقسام چهارگانه است.
ب: يا لفظ مورد نظر را در مقابل افراد و اشخاص معناى كلّى كه