علم نحو يا منصب قضاوت مىباشد، بنابراين تا زمانيكه ملكه مزبور يا
وظيفه ياد شده در وى موجود بوده در حقّش صادق است بگوئيم كه بمبدء متلبّس است
اگرچه خواب بوده يا احيانا غافل باشد.
بلى، زمانى صحيح است انقضاء مبدء از وى تصوّر شود كه ملكه از او سلب
گرديده و يا وظيفهاش را رها كد و در چنين وقتى البتّه نزاع واقع مىشود كه وصف
قاضى مثلا بر وى حقيقتا صادق است يا صادق نيست.
و همچنين است كلام در مثل: نجّار، خيّاط و منشار چه آنكه انقضاء مبدء
از ذات در مثل اينگونه كلمات فقط زمانى صادق است كه حرفه نجّارى يا صنعت خياطت و
شأنيّت آلت براى بريدن چوب زائل گردد.
و خلاصه كلام آنكه زوال و انقضاء مبدء در هرشيئى بحسب خودش مىباشد و
نزاع موجود در مورد بحث صرفا در وضع هيئت بوده با قطع نظر از خصوصيات مبادى كه
مدلول مواد كلمات كه بينشان اختلاف زيادى بوده مىباشند.
بيان مراد
قوله: و الجواب عن ذلك: مشار اليه « ذلك » توهّم مذكور مىباشد.
قوله: فانّه يختلف باختلاف المشتقّات: ضمير در « فانّه » به مبدء راجع است.
قوله: لانّه تارة يكون من الفعليّات: ضمير در « لانّه » به مبدء راجع بوده و مقصود از « فعليّات » مبادى است كه بالفعل و در زمان تكلّم لازم است ذات بآنها متّصف
باشد.
قوله: فليس بمعنى انّه يعلم ذلك فعلا: ضمير در « انّه » و « يعلم » به زيد راجع بوده و مشار اليه « ذلك » نحو مىباشد.
قوله: او سلبت عنه الوظيفة: ضمير در « عنه » به زيد راجع بوده و مقصود از « وظيفه » قضاوت مىباشد.
قوله: و حينئذ يجرى النّزاع الخ: كلمه « حينئذ » يعنى و حين زالت الملكة او سلبت الوظيفه عنه.