و بعضى ديگر قواعدى است كه در طريق حكم ظاهرى واقع مىگردد.
و قدر جامع بين تمام اينستكه بگوئيم جملگى در طريق استنباط حكم شرعى
واقع مىشوند چنانچه در تعريف ذكر نموديم.
بيان مراد
مراد مصنّف در اينمقام تقسيم حكم به واقعى و ظاهرى و انقسام دليل به
اجتهادى و فقاهتى و شرح هريك از آنها مىباشد و حال فرموده وى اينستكه:
گفته شد غرض از تحصيل علم اصول استنباط احكام شرعى است، اكنون
مىگوئيم:
حكم شرعى دو قسم است:
الف: حكم واقعى
ب: حكم ظاهرى
مقصود از حكم واقعى آنستكه براى افعال مكلّفين فى نفسه ثابت باشد و
بعبارت ديگر:
حكمى كه براى فعل با عنوان اوّليّهاش ثابت است حكم اوّلى مىباشد
مانند مثاليكه گذشت يعنى وجوب براى نماز چه آنكه نماز فعلى است از افعال مكلّفين و
عنوان اوّليّهاش همين « صلوة » است حال حكمى كه براى آن با حفظ اين عنوان
ثابت است يعنى وجوب اصطلاحا به حكم واقعى موسوم مىباشد.
و منظور از حكم ظاهرى آنستكه براى افعال مكلّفين ثابت است ولى
بملاحظه آنكه حكم واقعى آنها مجهول و مشكوك است و بعبارت ديگر:
حكمى كه براى افعال در صورت شكّ و جهل بواقع جعل شده بنام حكم ظاهرى
خوانده مىشود.
مثلا برخى از فقهاء نگاه كردن به زن اجنبيّه را حرام دانسته و بعضى
ديگر آنرا حرام نمىدانند حال حرمت آن براى ما مشكوك و مشتبه است كه اصطلاحا از آن
به شبهه تحريميّه نام مىبرند يعنى حكم مردّد است بين اينكه حرام بوده يا مكروه و
مباح و مستحبّ باشد.