ان يكنه فلن تسلّط عليه و ان لا يكنه فلا خير لك في قتله.
يعنى: اگر اين شخص همان باشد پس هرگز تو براو مسلّط نيستى و اگر هم
او نباشد پس براى تو در كشتن او خيرى نيست.
شاهد در ضمير « يكنه » است كه متّصل آورده شده.
سپس مصنّف گويد:
ولى غير من ادباء ديگر انفصال ضمير مزبور را اختيار كردهاند.
شارح گويد:
مقصود مصنّف از « غيرى » سيبويه است و اينكه تصريح بنام وى ننموده جهتش رعايت ادب و اداء
احترام است.
و بهرتقدير دليل سيبويه آنستكه:
ضمير دوّم در « كنته » و « خلتنيه » در اصل خبر
بوده و حال اگر برخبر بودنش باقى مىماند بملاحظه اينكه عاملش معنوى است بايد
منفصل بيايد فلهذا بجهت رعايت اصل لازم است آنرا منفصل بياوريم.
قوله: و نحوه: يعنى و نحو « خلتنيه » و مقصود از آن هرموردى است كه
دو ضمير در يك كلمه جمع شده و از نظر وجود خارجى با يكديگر متّحد بوده اگرچه از
نظر صيغه باهم متغايرند چنانچه ضمير « ياء متكلّم» با « هاء غائب» در مثال « خلتنيه » همينطور مىباشند.
قوله: منهم الرّمانى: ضمير در « منهم » به جماعت راجع است.
قوله: و لانّه وارد فى الفصيح: ضمير در « لانّه » به اتّصال راجع است.
قوله: قال صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ان يكنه فلن تسلّط عليه
الخ: مرحوم ميرزا ابو طالب در حاشيه
فرمودهاند:
روايت شده كه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روزى دجّال
را