responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 940

را بكند

يزيد از اين سخن به غضب درآمده بخواهرم گفت بل كذبت و لعنت اگر بخواهم به كنيزى بدهم مى‌دهم چرا نمى‌توانم‌

خواهرم فرمود : لا و اللّه خدا قرار نداده كه بتوانى اين كار درباره عترت اطهار بكنى مگر آنكه از دين و ملّت ما بيرون رفته باشى .

باز يزيد در غضب شد و بى‌حيائى را به انتها رساند و گفت : انّما خرج من الدّين ابوك و اخوك‌

خواهرم فرمود : به دين برادر و پدر و جدّم تو هدايت شده‌اى .

يزيد گفت : كذبت يا عدو اللّه، اى دشمن خدا دروغ مى‌گوئى .

چون دشنام داد خواهرم ديد چاره‌اى ندارد فرمود امير تشتم ظالما و تقهر سلطانا چه كنم امروز تو اميرى ما اسيريم و دشنام مى‌دهى و ظلم مى‌كنى به سلطنت خود دانى يعنى مختارى هرچه مى‌گوئى بگو فاطمه فرمود فكانه لعنه اللّه استحى فسكت فهميدم كه يزيد ملعون حيا كرد خجالت كشيد ساكت شد باز شامى آغاز مطلب و اعاده خواهش نمود كه يا امير المؤمنين اين جاريه را ببخش به من يزيد بروى آشفت و گفت اغرب وهب اللّه حتفا قاضيا گم شو دور شو خدا مرگ ناگهانت بدهد

همين واقعه را شيخ مفيد در ارشاد نقل مى‌كند ليكن از فاطمه دختر امام حسين روايت مى‌نمايد و بجاى اخذت بثياب اختى و هى اكبر منّى مى‌فرمايد و اخذت بثياب عمّتى و كانت تعلم انّ ذلك لا تكون و مرحوم سيّد هم متابعت شيخ مفيد نموده نسبت حكايت را به فاطمه بنت الحسين عليه السّلام مى‌دهد .

مرحوم سيّد در لهوف مى‌نويسد :

فنظر رجل من اهل الشّام الى فاطمة بنت الحسين عليه السّلام فقال يا امير المؤمنين هب لي هذه الجارية يكى از اهل شام نظر بسوى فاطمه بنت امام حسين عليه السّلام نمود و

نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 940
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست