تكلّم مىكنند من گمان كردم
اينها از اسراى كفّار يا از ترك و ديلم و تتارند .
امام سجّاد عليه السّلام فرمود اى مرد اينها بنات رسول خدا هستند، دختران
فاطمه زهراء عليها السّلام مىباشند كه امير شما آنها را اسير كرده و به مجلس نامحرم
آورده .
چون آن
شخص عراقى از چگونگى احوال مطلّع شد از مجلس بيرون آمد گريهكنان كاردى گرفت هماندستى
كه بجانب امّ كلثوم دراز كرده بود قطع كرد و دست بريده را بدست چپ گرفت و
خون از دست او مىريخت آمد وارد بارگاه شد خدمت حجّت خدا امام زين العابدين عليه السّلام
رسيد عرض كرد : يابن رسول اللّه
از شما عذر مىخواهم معذرت مرا به كرم خود بپذير بخدا كه من شما را نمىشناختم از جرم
من درگذر خطيئه مرا عفو فرما و قد اجاب اللّه دعاء عمّتك علىّ خدا دعاى عمّه ترا در
حق من مستجاب كرد البتّه ايشان خانواده كرمند چون نشناخته
بود بخشيدند زهير از مجلس با چشم گريان استغفر
اللّه استغفر اللّه گويان بيرون
رفت ديگر كسى اثرى از او نيافت
بىحيائىهاى يزيد پليد نسبت
به اهل بيت عليهم السّلام
مرحوم شيخ در امالى از فاطمه خاتون دختر على عليه السّلام روايت مىكند
كه آن مخدّره فرمود :
چون ما
را در مجلس يزيد پيش روى
آن ملعون نشانيدند او بحال ما رقّت كرده بناى ملاطفت و مهربانى گذارد پس از
اينها مردى از اهل شام احمقانه بپاى خواست و گفت يا
امير المؤمنين هب لى هذه الجارية و كنت جارية و ضيئه و من آنروز زنى رشيده بودم با
ضوء از خواهش وى ترسيدم فارعبت و فزعت لرزيدم و ترسيدم كه يزيد اين كار را خواهد كرد
فاخذت بثياب اختى و هى اكبر منّى و اعقل دامن خواهر خود را گرفتم زيرا
از من بزرگتر بود و نيز كفايتش بيشتر خواهر رو كرد به آن شامى فرمود كذبت و اللّه و
لعنت ما ذاك لك و لا له دروغ گفتى بخدا
و ملعون شدى باين آرزو و براى تو ممكن نخواهد شد و يزيد هم نمىتواند اينكار