مقابل امام حسين عليه السّلام ديدند از شادى نعره بركشيدند و اطفال و
عورات اهل بيت از اين حال واقف شده بترسيدند امّا امام حسين عليه السّلام فلمّا راه
زعق عليه زعقة علوية و حمل عليه حملة هاشمية بانگ برابطحى زد كه مرا نمىشناسى كه چنين گستاخانه پيش مىآئى؟
ابطحى جواب نداد و تيغ را حواله امام حسين عليه السّلام نمود، فرزند اسد
اللّه الغالب دست به كمر برد ذو الفقار از نيام كشيد چنان بركمرش
زد كه همچون خيار تر به دو نيم شد لشگر از ضرب دست و شجاعت آن سرور متحيّر شدند صداى
الحذر الحذر از آنها بلند شد امام عليه السّلام مركب در ميدان جولان مىداد و مبارز
مىطلبيد .
مرحوم سيّد در لهوف مىنويسد : و كان يقتل كلّ من برز اليه حتّى مقتلة عظيمة، هركس به مبارزت آن جناب
مىآمد كشته مىشد تا جائى كه حضرت كشتار سختى نمودند و در هنگام نبرد به ميمنه حمله
نمود و فرمود :
الموت خير من ركوب العار
و العار اولى من دخول النّار
سپس حمله به ميسره برد و فرمود :
انا الحسين بن علىّ
اليت ان لا انثنى
احمى عيالات ابى
امضى على دين النّبىّ
مرحوم محدّث قمى در منتهى الآمال مىنويسد :
بعضى از رواة گفتهاند :
به
خدا قسم هرگز نديدم مردى را كه لشگرهاى بسيار او را احاطه كرده و ياران و فرزندان او
را كشته و اهل بيتش را محصور و مستأصل ساخته باشند شجاعتر و قوى القلبتر از امام
حسين عليه السّلام چه تمام
اين مصائب در او جمع بود بعلاوه تشنگى و كثرت حرارت و بسيارى جراحت و با وجود اينها گرد اضطراب و اضطرار بردامن وقارش ننشست و بهيچگونه آلايش تزلزل در ساحت وجودش
راه نداشت و با اينحال مىزد و مىكشت و گاهى كه
ابطال رجال براو حمله مىكردند چنان برايشان
مىتاخت كه آنها همچون گلّه گرگديده