را زار ديد و شيون آل اللّه و زارى و افغان اطفال تشنه و گرسنه را شنيد روز روشن در نظرش همچون شب تار گرديد به
خود پيچيد و چنان از
جان و زندگانى دنيا سير شد كه نمىخواست حتى براى لحظهاى در اين ظلمتكده فانى قرار
داشته باشد لذا آستين همّت بالا كرد و دامن پردلى بركمر
زد نيزه شصت بند به چنگ گرفت برپشت
مركب بادپاى قرار گرفت در
حال سواره خدمت امام عليه السّلام رسيد در مقابل حضرتش قد خم نمود و عرض كرد :
اى سلطان سرير اقليم ايمان و يقين وقت جانبازى است مشتاق ديدار جدّ و پدرت گشتهام اذن
مرخّصى مىخواهم امام عليه السّلام اذن داد .
زهير پس از
كسب اجازه از حضرت روى به معركه آورد بىمهابا و بدون درنگ خود را به درياى لشگر زد
و بىپروا روى به قلب لشگر برد، صفها را مىدريد و سرها را مىبريد و سينهها را مىشكافت
به روايت مرحوم صدوق در امالى نوزده تن از رجال نامى لشگر دشمن و به نقل ابو مخنف هفتاد
نفر از نامداران گروه اعداء
را به جهنم فرستاد و در وقت مغلوبه خدا داند كه چقدر از
آن جماعت را به خاك مذلّت انداخت حاصل كلام آنكه تا نيزهاش در دست بود و از آن كارى
مىآمد با نيزه از آن لشگر مىكشت و وقتى نيزهاش از كار افتاد دست برد تيغ آتشبار
را از غلاف كشيد و با آن دمار از روزگار آن تبهكاران برمىآورد و در آن هنگامه و گيرودار بانگ برآورد :
اى
بىحيا مردم كوفه اينك رسول خدا ايستاده خيرهگى و بىشرمى شما را مىبيند، اين چه ماجرائى است در اسلام كه در حضور پيغمبر پسر پيغمبر را
مىكشيد اين عبارت مىگفت و خود را به چپ و
راست لشگر مىزد و هنگامه عظمائى به راه انداخته بود
فرد
همى گفت و مىزد به چپ و راست
تو گفتى كه در جوشنش اژدهاست
به روايت محمّد بن ابيطالب صد و بيست تن ديگر از مردان را به دار البوار