قائلين به امتناع تجزى در اجتهاد به دو وجه تمسك نمودهاند:
وجه اول:
مقدمه: «الاجتهاد ملكة يقتدر بها على استنباط الحكم الشرعى ...» ملكه، «بسيط» و از مقوله «كيف» است و در محل خودش ثابت شده كه غير قابل تجزيه است يعنى: متصف به «هست» يا «نيست» مىباشد، يا محقق است يا تحقق ندارد و چنين نيست
كه فرضا يك جزء آن باشد و جزء ديگرش نباشد به عبارت ديگر: تبعيض در ملكه، معقول
نيست.
با توجه به مقدمه مذكور مىگوئيم: اگر قائل به تجزى شويم، لازمهاش
تبعيض در ملكه است يعنى: مقدارى از ملكه، محقق است و بخشى از آن تحقق ندارد
درحالىكه گفتيم ملكه، بسيط و غير قابل تبعيض مىباشد.
رد وجه اول:
ما هم قبول داريم كه «ملكه» بسيط و غير
قابل تجزيه است لكن ما در متعلق ملكه، قائل به تجزيه مىشويم نه نفس ملكه، يعنى:
متجزى به وسيله ملكه اجتهاد مىتواند، فرضا مسائل باب طهارت را استنباط نمايد اما
نسبت به مسائل باب ديات چون تحقيقى ننموده و فرضا در درس خارج آن شركت نكرده،
نمىتواند آن را استنباط نمايد پس نفس ملكه، بسيط است اما بساطت آن، مانع نمىشود
كه نسبت به بعضى از مسائل و ابواب، ملكه باشد و نسبت به بعض ديگر نباشد به عبارت
ديگر: ملكه، قابليت شدت و ضعف دارد مثلا عدالت، ملكهاى است كه گاهى انسان را
وادار مىنمايد فقط واجبات را اتيان و محرمات را ترك نمايد اما گاهى آن ملكه به
حدى قوى هست كه انسان را از ارتكاب مشتبهات و مكروهات حفظ مىنمايد.
نام کتاب : إيضاح الكفاية نویسنده : فاضل لنكرانى، محمد جلد : 6 صفحه : 354