كماليّه است، و بالحقيقه حيوانى است منتصب القامة كه افاعيل مختلفه
به حسب ارادات متنوّعه از او صادر مىگردد و او از حق در حجب ظلمانيّه ساتره است.
پس اگر از خواب غفلت و جهل بيدار شد و دانست كه وراى اين لذّات
بهيميّه [لذّات] ديگر و فوق اين مراتب مراتب كماليّه ديگر هست، و از اشتغال به
منهيّات شرعيّه تايب گرديد و به سوى حق تعالى بازگشت نمود، و براى طلب كمالات
اخرويّه به عزم تام شروع در ترك فضول دنياويّه نمود و به سلوك سبيل اللّه متوجّه
گرديد، و از مقام نفس مهاجرت كرد، و از هر چه در طريق عايق مقصود باشد زهد ورزيد،
و از هر خاطر ردى كه وارد بر قلب گردد و او را مايل به غير گرداند پاك شد، و بعد
از اتّصاف به ورع و تقوى و زهد پيوسته به محاسبه نفس خود را در افعال و اقوال
اشتغال نمود، و نفس را در هر چه امر نمايد هر چند به خير و عبادت باشد متّهم
دانست: براى او لوامع انوار غيب ظاهر مىگردد، و ابواب ملكوت بر روى خاطرش گشوده
مىشود و مرّة بعد اخرى لوايح نوريّه بر او لايح مىگردد، و امور غيبيّه را در صور
مثاليّه مشاهده مىكند.
و چون طعم چيزى از آنها را چشيد در عزلت و خلوت و ذكر و مواظبت بر
طهارت تامّه و عبادت و مراقبت و محاسبت رغبت مىنمايد، و از مشاغل حسّيّه بكلّى
اعراض مىنمايد و دلش از محبّت آنها خالى مىشود، پس بالكلّيّه باطنش متوجّه حق
مىگردد، و وجد و سكر و وجدان و شوق و عشق و هيمان براى او ظاهر مىشود و او را
محو مىگرداند و از نفس خود غافل مىسازد، پس حقايق سرّيّه و انوار غيبيّه را
مشاهده مىكند، و تمام مشاهده و معاينه و مكاشفه براى او متحقق مىگردد، و انوار
حقيقيّه گاهى بر او ظاهر مىشود و گاهى مختفى مىگردد، تا آنكه او متمكّن گردد و از
تلوين خلاص شود و سكينه روحيّه و طمأنينه الهيّه بر او نازل گردد، و ورود آن بوارق
و احوال براى او ملكه شود، پس داخل در عوالم جبروت مىگردد و عقول مجرّده و انوار
قاهره و مدبّرات كلّيّه از ملائكه مقرّبين و مهيّمين در جمال ربّ العالمين را
مشاهده مىكند، انوار ايشان متحقق مىگردد، پس انوار سلطان احديّت و سواطع عظمت و
كبرياى الهيّت براى او ظاهر مىگردد، و آن را هباء منثورا مىگرداند. و در آنجا
جبال انيّتش مندك مىگردد، و تعيّنش متلاشى، و وجودش مضمحل مىگردد. و اين است
مقام فنا و محو و نهايت سفر اوّل سالكين.