باشد، اگر چه اين نيز از فضايل است. و ارسطاطاليس گفته است كه «حرّيّتملكه نفسانيّهاى است كه حارس نفس باشد حراستى جوهرى نه صناعى».
و بالجمله هر نفسى كه علاقه بدنيّهاش ضعيفتر و علاقه عقليّهاش
قويتر باشد حرّيّتش بيشتر، و هر نفسى كه به عكس آن باشد عبوديتش شهوات را بيشتر
خواهد بود. و به اين معنى اشاره شده است در قول افلاطون، در آنجا كه مىگويد كه «نفوسرذيله
در افق طبيعت و ظلّ آنند، و نفوس فاضله در افق عقل».
و چون اين معانى محقّق گرديد، بايد دانست كه جميع فضائل نفسانيّه به
اين دو فضيلت راجع مىگردد، و اخلاق ذميمه با آن كثرتى كه دارد به اضداد اين دو
فضيلت برمىگردد. و تزكيه نفس از بعضى از اخلاق رذيله كافى نيست، امّا غالب آن است
كه ترك بعضى داعى بر ترك باقى نيز مىباشد، و كسى از عذاب آنها خلاص مىباشد كه
چيزى از آن در او باقى نماند.
و چنانكه حسن در صورت ظاهره به حسن تمام اعضا حاصل مىگردد و قبح
موقوف به قبح تمام اعضا نيست، بلكه در صورتى كه يكى از اعضا قبيح باشد صورت حسن
نخواهد بود. و همچنين در صورت باطنه بايد كه جميع اركان آن حسن باشد تا توان گفته
كه حسن است.
و اركان باطنى چهار است، قوّه علم و قوّه شهوت و قوّه غضب و قوّه عدل
در ميان اين امور. پس در صورتى كه استواء در اين اركان كه مجامع اخلاق غير
محصورهاند حاصل شد حسن اخلاق بهم مىرسد.
و امّا قوّه علم، اعدل و احسناش آن است كه در تحت ملكهاى باشد كه
در اقوال فرق ميان صدق و كذب تواند نمود، و در اعتقادات ميان حق و باطل، و در
اعمال ميان حسن و قبيح. پس اگر اين قوّه اعتدال پيدا كند ثمرهاى كه اصل همه خيرات
و رأس كلّ فضايل باشد از آن به حصول مىپيوندد. وذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ
(جمعه:
4).
و اعتدال قوّه غضب آن است كه انبساط و انقباضش به اشاره حكمت و شريعت
باشد. و همچنين قوّه شهوت.
و امّا قوّه عدل آن است كه قوّه شهوت و غضب را در اشاره دين و عقل
نگاه مىدارد.