نام کتاب : أسرار الحكم نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 95
وجود و ماهيّت- هر دو- را
بايد اصل بدانند، تا «اجتماع متقابلين» به آنها لازم نيايد؛ امّا «اصالت وجود»،
براى [حفظ و قبول] «وجوب» و «وحدت» و «عليّت»، و امّا «اصالت ماهيّت» براى
«امكان» و «كثرت» و «معلوليّت». چه، اجتماع متقابلين، دو موضوع مىخواهد، پس منشعب
مىشود دار تحقّق و واقع به دو اصل؛ «نور» حقيقى و «ظلمت» واقعى كه وجود، «نور»
است و ماهيّت «ظلمت» و اين، «شرك خفى» است، نه «توحيد حقيقى».
حرف ديگر آنكه: سنخيّتى،
مثل [سنخيّت] «نيّر» و «شعاع»، شرط است، در علّت و معلول و ماهيّت، قابل معلوليّت
نيست، براى حقيقة الحقايق، زيرا كه چه سنخيّت است ظلمت ديجور را، به «نور» كه از
آن منبعث شود؟
و اگر گاه، ماهيّت را
«ظلّ» گويند، به اعتبار اشتباك آن، به نور وجود ذهنى، يا خارجى است، تبعا و [لى]
بذاتها، «ظلمت» است و سراب و معلول «وجود» وجود و «عدم»، عدم است و اينها ماهيّت
را، اصل در مجعوليّت مىدانند.
طريقه دوم در توحيد، طريقه بسيارى از صوفيّه است كه وجود را «واحد» دانند- چنانكه مذكور
شد- و «موجود» را نيز واحد دانند كه ماهيّت اعتبارى است، پيش ايشان و در وجود،
مراتب قائل نيستند و گويند: نيست در واقع، مگر ذات واحده و تكثّر، به اعتبار و
پندار است و اشكال و قدح در اين طريقه بسيار است.
و امّا طريقه سيّم، طريقه أنيقه اهل حق است كه «وحدت در كثرت» و «جمع در فرق» است، آن
است كه: حقيقت، وجود اصلى است و نورى است كه اوصافش را شنيدى و واحد است، به «وحدت
حقّه»[2]، نه «وحدت عدديّه». و مراتب متفاضله
[1] - مولوى گويد: قبلهعاشق، حق آمد اى پسر/ قبله باطل، بليس است اى پدر. «مثنوى»، دفتر 6/ 380- رمضانى-
[2] - وحدت حقيقيّه،عبارت از لحاظ شيء است بما هو غير منقسم و واحد، فحسب. يعنى لحاظ اتّصاف شيئىاست، به وحدت لا بشرط سازج از هرگونه حدّ و خالص از هر اعتبارى كه مشعر به كثرت ومؤذّن به اثنينيت و
نام کتاب : أسرار الحكم نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 95