نام کتاب : أسرار الحكم نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 94
«علم»، و مضىء در «ضوء»،
و مستعدّ در «هيولى»، و كلّى در «منطقى»، و مضاف در «اضافه».
بلكه گويند: معلّم أوّل[1]، از همه معقولات اعراض، به «مشتقّات»
تعبير كرده، مثل:
«فصل فى المتكلم» أو «فى
المتكيّف»، أو «فى المتأيّن» و نحوها.
و مشتقّات در حق تعالى،
همه بسيط است، مثل «الحىّ»، «العليم»، «القدير»، «المريد»، «السّميع»، «البصير»،
«المدرك»، «الخبير»، «المتكلّم». چه، حق «حياة» كلّه، «علم» كلّه، «قدرت» كلّه، لا
أنّ الكلّ له بعض، و مثل اينهاست موجود، چه ماهيّت ندارد و نفس، وجود حقيقى است و
گويند: تكثّر در موجود است، يعنى در موجود، به معنى ماهيّة منسوبة الى الوجود كه
ماهيّات امكانيّة در اين طريقه، نه موجودند- به معنى وجود- كه «وجود» يكى است و
قائم بالذّات و منسوب اليه كلّ موجودات، و نه به معنى «ذات عرض لها الوجود و قام
بها الوجود»، زيرا كه «وجود»، اجلّ است از «عروض» و «قيام» و «تخصّص» و «تجزّى»،
بلكه قائم است به ذات خود، و ماهيّات بهره ندارند از وجود، مگر انتساب به او [را]،
چون ذرّاتى [كه] در آفتاب [وجود دارد] و ليكن، اگر آفتاب قائم بالذّات باشد.
و چون اطلاق «موجود»- به
[اين] هر دو معنى- كه او و امثال او گويند، موافق عرف و لغت نيست، گويند:
اولا كه: حقايق مقتنص از عرف و لغت نيست كه [اگر چنين باشد،] تقليد
مىشود.
و ثانيا گويند: در عرف و لغت نيز آمده، امّا موجود به معنى اوّل- كه موجود
حقيقى بود- نظايرش گذشت.
و امّا موجود به معنى
«منسوب الى الوجود»، چون «مشمس» و «لابن» و «تمّار» و «حدّاد» و «بقّال» و نحو
اينها. و ادبا گويند: به صيغه «فعّال»، گاه بىنيازى حاصل آيد از ياى نسبت، چون،
قوله تعالى: «وَ ما رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ».[2]
و راقم حروف گويد: اين قول
پسنديده نيست. چه، قائل به دو اصل شدهاند كه