پس، «نار» خلافت از حق
تعالى دارد، به دو واسطه در انارت و تسويه و تعديل.
چه، حق را، در هر عالم
«خليفه» است، چون «عقل اوّل» در عالم عقل، و «نفس كل» در نفوس سماويّه، و «شمس» در
اجسام، و «قمر» خليفه خليفة الخليفه است، و كواكب ديگر هم خلافتى دارند.
و در عالم عناصر، نفوس
بشريّه را خلافتى است، در علوم و صناعات و سياسات:
«إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً».[2] و بنا بر تأويل، آدم نوعى را شامل
شود، سيّما النّفوس الكاملة: «ساسة العباد و اركان البلاد و أبواب الايمان و امناء
الرّحمن»[3]،
«يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ».[4] پس، خلافت انسان كامل، خلافت «كبرى»
است و خلافت نار، خلافت «صغرى»، بلكه خليفه «خليفة الخليفه» است، چون قمر.
ببين كه به قدر برگ صنوبرى
از آن را، در محفلى مىگذارى، ديدن اوضاع و مشاهده دوستان و مطالعه كتب و غير
اينها به انجام مىرسد و از هيچ گوهر قيمتى، اين نيايد، و براى هر درويش و توانگرى،
ميسّر است اين در اضائت در شب تيره، و هم چنين، منافع ديگر از نضج و تعديل و غير
اينها.
بايد سالك، آيات بيّن
«نار» را و «شمس» را و «نجوم» را و غير اينها را، از چشم آنان كه مىپرستند،
ببيند، در تعظيم شعائر اللّه، ولى خليلآسا:
«وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ»[5] بگويد،
«رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا»[6] بسرايد.
بيت
آيينه خانهاى ست، پُر از ماه و آفتاب
دامانِ خاكِ تيره، ز عكسِ صفاى تو
- پنجم، «اسلام» است،
[كه] غنى از بيان است.
- ششم، «انتقال» است
، چون انتقال مشروب نجس-
مثلا- به بدن حيوان مأكول اللّحم و خون از بدن به گزندگان بدن از هوام و سوام. و
سرّ مطهريّتش، آن
[1] - انفطار/ 7 و 8.
[2] - بقره/ 28.
[3] - «بحار الانوار»، ج94/ 37 و ج 102/ 93.
[4] - صاد/ 25.
[5] - انعام/ 79.
[6] - آل عمران/ 188.
نام کتاب : أسرار الحكم نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 550