گوئيم: «مثلكلا يبخل» يعنى تو حتما بخل نميكنى.
معانى ديگر كاف را در كتب لغت ببينيد.
كأس:راغب ميگويد: كأس ظرف است با شراب «الاناءبما فيه من الشّراب» و در ظرف تنها و شراب تنها نيز بكار رود طبرسى
نيز ذيل آيهيُطافُ
عَلَيْهِمْبِكَأْسٍمِنْ مَعِينٍصافات: 45. ظرف توأم با شراب گفته
و از اخفش نقل كرده: مراد از هر كأس در قرآن خمر است (خمر بهشتى).
در صحاح از ابن اعرابى نقل شده:
ظرف را كأس نگويند مگر اينكه در آن شراب باشد.
اين لفظ شش بار در قرآن مجيد آمده است و مراد از آن كاسههاى پر از
شراب بهشتى استإِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْكَأْسٍكانَ مِزاجُها كافُوراًانسان: 5. نيكوكاران از كاسهاى يا
از شرابى ميخورند كه آميخته آن كافور بخصوصى است.
كَأَيِّن:بسى. اين لفظ اسمى است مركّب از كاف تشبيه و اىّ منوّن و مانند «كم» است و اغلب افاده كثرت ميكند (اقرب) و هفت بار در قرآن آمده و همه
مفيد كثرتاندوَكَأَيِّنْمِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌآل عمران: 146. بسى پيغمبر كه
بهمراهى او بسيارى از مردان خدا جنگيدهاند.
كبب:كبّ (بر وزن فلس) به رو در انداختن است بقول راغب «اسقاطالشّىء على وجهه»وَ مَنْ جاءَ
بِالسَّيِّئَةِفَكُبَّتْوُجُوهُهُمْ فِي النَّارِنمل: 90.
در الميزان فرموده: نسبت كبّ بر وجوه مجاز عقلى است منظور اينست كه
بر رو در آتش انداخته شوند.
أَ فَمَنْ يَمْشِيمُكِبًّاعَلى وَجْهِهِ أَهْدى أَمَّنْ يَمْشِي سَوِيًّا عَلى صِراطٍ
مُسْتَقِيمٍملك:
22. اكباب لازم و متعدّى هر دو آمده است گويند:
«اكبّعلى الدّرس» يعنى رو كرد بدرس و
بدان ملازم شد.
«مُكِبًّاعَلى وَجْهِهِ»كسى است كه سر بزير انداخته جلو و
چپ و راست خويش را نمىبيند. يعنى: