همان كتاب مينويسد: قرآن را با خطّ نسخى كه در آن زمان معمول بود
مينوشتند.
بهر حال خطّ آن زمان داراى نقطه و حركه نبود و عربها بنا بر لغت خويش
كه ملكه ايشان بود آيات را درست و صحيح ميخواندند و چون اسلام در ممالك غير عربى
منتشر گرديد مسلمانان غير عرب نتوانستند صحيح بخوانند لذا در زمان عبد الملك مروان
توسّط ابو الاسود دئلى كه اصول علم نحو را از على عليه السّلام ياد گرفته بود،
قرآن مجيد نقطه گذارى شد و تا حدّى ابهام خواندن آن رفع گرديد.
و بالاخره بدست خليل بن احمد نحوى واضع علم عروض اشكالى از از قبيل
مدّ، فتحه، ضمّه، كسره، تنوين و غيره وضع گرديد و كلمات قرآن با آنها علامت گذارى
شده و بدين طريق ابهام تلفّظ رفع گرديد و پيش از آن مدّتى با نقطه بحركت الفاظ
اشاره ميشد و مثلا بجاى فتحه بالاى حرف اول كلمه نقطه ميگذاشتند و بجاى كسره زير
حرف اول و بجاى ضمّه بالاى حرف طرف آخر. رجوع شود به (تاريخ قرآن) فصل نهم و دهم و
(قرآن در اسلام) ص 130.
قرب:نزديكى. و آن بتصريح راغب چند قسم است:
1- قرب مكانى. مثلوَ لاتَقْرَباهذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَبقره: 35. باين درخت نزديك
نشويد كه از ستمكاران ميگرديد مراد نهى از خوردن است بدليلفَأَكَلا مِنْها
فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُماطه: 121. و گر نه ميفرمود «فقرّبامنها فبدت ...» ولى نهى بلفظ «لاتَقْرَبا»*ابلغ از «لاتأكلا» است مثلوَ لاتَقْرَبُوامالَ الْيَتِيمِ ...
انعام: 152.
2- قرب زمانى. مثلاقْتَرَبَلِلنَّاسِ حِسابُهُمْانبياء: 1.اقْتَرَبَتِالسَّاعَةُ وَ
انْشَقَّ الْقَمَرُقمر: 1.وَ إِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌأَمْ بَعِيدٌ ما
تُوعَدُونَانبياء: 109.
3- قرب نسبى. مثلوَ ذِيالْقُرْبىوَ الْيَتامىبقره: 83.لِلرِّجالِ نَصِيبٌ