قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَالْفَواحِشَما ظَهَرَ مِنْها وَ
ما بَطَنَ ...اعراف:
33. فواحش جمع فاحشه است و آن چهار بار در قرآن مجيد آمده است.
فحشاء چنانكه از طبرسى نقل شد مصدر است ولى در آيات بمعنى اسم بكار
رفته است.
فخر:باليدن بمال و جاه. «الْفَخْرُالْمُباهاةُ فِى الأشْياءِ الْخارِجَةِ عَنِ الإنْسانِ كَالْمالِ وَ
الْجاهِ» (مفردات)إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍفَخُورٍلقمان: 18. مختال بمعنى
متكبّر و فخور بمعنى بالنده و نازنده است.
تكبّر در نفس آدمى و فخر اظهار و شمردن اسباب تكبّر و باليدن بر
آنهاست و هر دو صيغه مبالغهاند يعنى خدا هيچ متكبّر نازنده را دوست ندارد. فخور
چهار بار در قرآن مجيد آمده سه بار توأم با «مختال» و يكبارإِنَّهُ لَفَرِحٌفَخُورٌهود: 10. فرح نيز شادى از روى
تكبّر است. آيات بنظر ميدهند كه باليدن از لوازم تكبير است.خَلَقَ الْإِنْسانَ
مِنْ صَلْصالٍكَالْفَخَّارِالرحمن: 14. معنى آيه در صلصال گذشت.
فدى:عوض. يعنى عوضيكه انسان از براى خود ميدهد. همچنين است فديه و فداءفَلا جُناحَ
عَلَيْهِما فِيمَاافْتَدَتْبِهِ ...بقره: 229. گناهى بر آندو نيست در آنچه زن آنرا عوض داده مقصود آنست
كه زن چيزى در عوض طلاق گرفتن بدهد.وَ عَلَى الَّذِينَ
يُطِيقُونَهُفِدْيَةٌطَعامُ مِسْكِينٍبقره: 184. و بر آنانكه
بمشقّت زياد روزه ميگيرند عوضى است و آن طعام فقير است.
فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّافِداءًمحمد: 4. بندها را محكم كنيد
(و اسير گيريد) و پس از آن منّت نهيد يا فدا و عوض گيريد (و آزادشان كنيد).