از تحريم باشد، آنوقت طعم در نوشيدن بكار رفته است. طبرسى در تفسير
آن فرموده: اين كلمه باكل و شرب هر دو صالح است. ظاهرا «طَعِمُوا»را بمعنى چشيدن گرفته چنانكه اختيار الميزان نيز همان است ولى در
تفسير اهل بيت عليهم السلام بطعام حلال معنى شده است.
در مفردات و نهايه نقل شده كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله درباره
آب زمزم فرمودهاند:
«إِنَّهَاطَعَامُطُعْمٍوَ شِفَاءُ سُقْمٍ».
آن طعام خوردنى و شفاى مرض است. ابن اثير گويد: يعنى آبش شخص را سير
ميكند.
طعام:مصدر است بمعنى طعام خوردن چنانكه در «طعم» گذشت
و نيز بمعنى خوردنى است «وَإِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى لَنْ نَصْبِرَ عَلىطَعامٍواحِدٍ»بقره: 61. در قرآن مجيد ظاهرا طعام
بمعناى مصدرى نيامده مگر در آيه «فَلْيَنْظُرْأَيُّها أَزْكىطَعاماً ...»كهف:
19. كه
ميشود گفت بمعناى مصدر است.
در آيات «وَلا يَحُضُّ عَلىطَعامِالْمِسْكِينِ»حاقّه: 34، ماعون: 3.
بنظر مجمع البيان مضاف مقدر است يعنى: «لايحض على اطعام طعام المسكين» كشّاف بجاى اطعام «بذل» مقدّر
كرده است. و در سوره حاقّه ذيل آيه فوق گفته: در اين آيه دو دليل قوى است بر بزرگى
گناه حرمان مسكين. يكى اينكه: عطف است بر كفر در آيه سابق. ديگرى ذكر حضّ است نه
فعل آن تا شخص بداند. اگر ترك تشويق ديگران بطعام مسكين اينقدر بزرگ باشد ترك
اطعام او از آن بزرگتر است.
نگارنده فكر ميكردم كه طعام بمعنى اطعام باشد ولى در لغت و تفاسير
پيدا نشد. ناگفته نماند گفتهاند: لفظ طعام در گندم غلبه دارد گرچه بهر خوردنى نيز
شامل است چنانكه در مفردات، و صحاح و اقرب تصريح شده و در هر سه كتاب اين حديث از
ابى سعيد نقل شده: