ملت ابراهيم، ملت موسى، ملت محمد صلّى اللّه عليه و آله و عليهم ولى
گفته نميشود ملّت خدا يا ملّت زيد. پس فرق ميان دين و ملّت اعتبارى است دين در اصل
بمعنى طاعت و جزا است.
راه و طريقه پيامبر را دين گويند كه در آن طاعت و جزا هست. و ملت
گويند كه از طرف خداوند املاء شده است.
شرق: (بفتح
ش، ر) و شروق.
طلوع آفتاب. اشراق: روشن شدن (مجمع- مفردات)وَأَشْرَقَتِالْأَرْضُ بِنُورِ
رَبِّهازمر:
69. زمين بنور پروردگارش روشن شد.
مشرق: اسم مكان است يعنى محل طلوع.فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي
بِالشَّمْسِ مِنَالْمَشْرِقِفَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِبقره: 258. شرقىّ چيزيكه منسوب
بشرق است (ناحيه شرقى- طرف شرقى)شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لاشَرْقِيَّةٍوَ لا غَرْبِيَّةٍنور: 35. درخت ميوه اگر در وسط باغ
باشد پيوسته آفتاب گير بوده ميوهاش كاملا ميرسد بر خلاف آنكه در شرق و غرب باغ
بوده باشد گويند مراد از آيه چنين درختى است.إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ
أَهْلِها مَكاناًشَرْقِيًّامريم: 16. ظاهرا منظور ناحيه شرقى معبد بيت المقدس است يعنى از اهلش
در مكان شرقى كناره گرفت.
يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِشْراقِص: 18. مراد وقت اشراق شمس است.
مُشرِق بصيغه فاعل كسى است كه وارد وقت طلوع شودفَأَخَذَتْهُمُ
الصَّيْحَةُمُشْرِقِينَحجر: 73. در حاليكه بوقت طلوع
آفتاب داخل ميشدند صيحه آنها را گرفت ايضا آيه 60.
شعراء.
وَ لِلَّهِالْمَشْرِقُوَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِبقره: 115. يعنى همه زمين مال و
ملك خداست زيرا اگر كره زمين را در نظر بگيريم نصف آن مشرق و نصف ديگر مغرب است در
وسط فقط يك چيز اعتبارى مىماند و شرق و غرب همه آنرا شامل ميشود.