مضاجع جمع مضجع. محل دراز كشيدن (خوابگاه) است. «فَعِظُوهُنَّوَ اهْجُرُوهُنَّ فِيالْمَضاجِعِوَ اضْرِبُوهُنَّ»نساء: 34. آنها را موعظه كنيد، در خوابگاهها از آنها كنار باشيد،
آنها را بزنيد. اين سه عمل بترتيب است.
مضجع اعمّ از آنست كه خوابگاه باشد يا قبر يا قتلگاه. مراد از مضاجع
در آيه قتلگاههاست يعنى: بگو اگر در خانههايتان مىبوديد آنانكه قتل بر آنها
نوشته شده بود حتما بسوى قتلگاههاى خويش بيرون ميشدند. در نهج البلاغه حكمت 131
بشخصى فرمايد: دنيا كى تو را مغرور كرده؟! آيا با مصارع پدرانت از پوسيدگى؟
يعنى سلام بر تو و بر دو هم مضجعت و هم قبرت آدم و نوح ... بنا بر
روايتى كه آدم و نوح نيز در آنجا مدفوناند.
اين كلمه بصورت جمع سه بار در كلام خدا يافته است، دو محل نقل شد
سومى آيه «تَتَجافىجُنُوبُهُمْ عَنِالْمَضاجِعِيَدْعُونَ رَبَّهُمْ
خَوْفاً وَ طَمَعاً»سجده: 16. ميباشد.
ضحك:بفتح و كسر (ض) خنده.
اقرب الموارد گويد: آن انبساط وجه است بطوريكه دندانها از سرور ظاهر
شوند. اگر بى صدا باشد تبسم است اگر صدايش از دور شنيده شود قهقهه و گرنه ضحك است.
راغب گويد: بعلت ظاهر شدن دندانها در خنديدن، دندانهاى جلوى را ضواحك
گفتهاند. بمسخره از روى استعاره ضحك گويند. و در سرور مجرد و در تعجب نيز استعمال
ميشود.
«أَفَمِنْ هذَا الْحَدِيثِ
تَعْجَبُونَ. وَتَضْحَكُونَوَ لا تَبْكُونَ»نجم: 59- 60.