بفرستيم و زرع خويش را در اثر آن خشكيده بينند كفران ميكنند. اين آيه
مقابل آيه 48 است كه فرموده «... فَإِذا أَصابَ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ
عِبادِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ».
صفره را سياهى نيز گفتهاند (اقرب).
راغب گويد: صفره رنگى است ميان سياه و سفيد، بسياهى نزديكتر است لذا
گاهى از سياهى به صفره تعبير آورند. على هذا ميشود گفت معناى «ثُمَّيَهِيجُ فَتَراهُمُصْفَرًّا»آنست كه:
سپس ميخشكد و آنرا تيره رنگ مىبينى نظير «وَالَّذِي أَخْرَجَ الْمَرْعى. فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحْوى»اعلى 4- 5.
صفصف: «وَيَسْئَلُونَكَ عَنِ
الْجِبالِ فَقُلْ يَنْسِفُها رَبِّي نَسْفاً. فَيَذَرُها قاعاًصَفْصَفاً»طه: 105 و
106. صفصف زمين همواريست كه علف ندارد. گوئى در هموارى مانند يك صف است (مجمع)
راغب نيز چنين گفته است يعنى: تو را از كوهها پرسند، بگو خدايم آنها را بطور كامل
پراكنده ميكند و زمين را بيابان هموار ميگرداند، در آن پستى و بلندى نبينى. در
اقرب گفته:
«الصَّفْصَفُ: الْمُسْتَوَى مِنَ الْأَرْضِ» اين
كلمه در كلام اللّه بيشتر از يكبار نيامده است
صفّ: «وَعُرِضُوا عَلى رَبِّكَصَفًّا»كهف: 48.
صف بمعنى صف كشيدن و در صف كردن است. لازم و متعدى بكار ميرود و آن اين كه اشياء
مانند انسان و غيره در يك رديف و خط مستوى قرار گيرند.
«إِنَّاللَّهَ يُحِبُّ
الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِصَفًّاكَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ»صف: 4. «يَوْمَيَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُصَفًّا»نباء: 38.
صفّا در هر دو آيه ممكن است مفعول مطلق باشد. و ممكن است جمع صافّ و نصب آن براى
حاليّت باشد چنانكه طبرسى و راغب گفتهاند. در اقرب از جمله معانى صف گفته:
الْقَوْمُالْمُصْطَفُّونَ».