تسويه: برابر كردن. پرداختن مرتب گردانيدن. «ثُمَّكانَ عَلَقَةً فَخَلَقَفَسَوَّى»قيامة:
38. سپس علقه شد پس او را اندازه گرفت و متعادل كرد تسويه ظاهرا ميان اجزاء بدن
است.
ايضا در آيات «الَّذِيخَلَقَفَسَوَّى»اعلى: 2. «ثُمَسَوَّاكَرَجُلًا»كهف:
37. و
در آيه «الَّذِيخَلَقَكَفَسَوَّاكَفَعَدَلَكَ»انفطار: 7. بنظرم مراد از سوّاك
سلامت اعضاء و گذاشتن هر عضو در موضع خود و مستوى الخلقه بودن و از «عدلك» تناسب اعضاء است.
در آيه «فَإِذاسَوَّيْتُهُوَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ
رُوحِي»حجر:
29. ظاهرا فراغ از خلقت مراد است يعنى چون او را پرداختم و از روحم در آن دميدم
...
97 و
98. اين سخن مشركين است كه روز قيامت بخدايان دروغين خواهند گفت: بخدا قسم در
گمراهى آشكار بوديم آنگاه كه شما را با خدا برابر ميكرديم و بجاى او معبود
ميگرفتيم.
«لَوْتُسَوَّىبِهِمُ الْأَرْضُ»نساء: 42.
ايكاش زمين با آنها مساوى بود و بر انگيخته نميشدند. «فَسَوَّاهُنَسَبْعَ سَماواتٍ»بقره: 29. آنها را هفت آسمان
متعادل كرد.
استواء چون با «على» متعدى
شود معنى استقرار يافتن و بر قرار شدن ميدهد مثل «وَقُضِيَ الْأَمْرُ وَاسْتَوَتْعَلَى الْجُودِيِّ»هود: 44. كار بپايان رسيد و كشتى بر كوه جودى نشست و در آن قرار گرفت
و مثل «فَإِذَااسْتَوَيْتَأَنْتَ وَ مَنْ مَعَكَ
عَلَى الْفُلْكِ»مؤمنون:
28. چون
تو و يارانت در كشتى قرار يافتيد على هذا معنى آيات «ثُمَاسْتَوىعَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ»يونس: 3.
«الرَّحْمنُعَلَى الْعَرْشِاسْتَوى»طه: 5.
اين است كه خدا در تخت حكومت و تدبير استقرار يافت و آن كنايه از