تدبير و اداره امور عالم است چنانكه «يُدَبِّرُالْأَمْرَ»آنرا توضيح ميدهد.
و چون با «الى» متعدى
گردد معنى توجه و قصد و رو كردن ميدهد در اقرب آمده: گويند هر كه از كارى فارغ شد
و كار ديگرى قصد كرد گفته ميشود «استوىله و اليه» «ثُمَاسْتَوىإِلَى السَّماءِفَسَوَّاهُنَسَبْعَ سَماواتٍ»بقره: 29. «ثُمَاسْتَوىإِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ»فصلت:
11. استوى
در هر دو بمعنى توجه و قصد است گاهى بمعنى اعتدال و استقرار است مثل «وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ
وَاسْتَوىآتَيْناهُ حُكْماً وَ
عِلْماً»قصص:
14.
چون موسى قوى شد و در زندگى استقرار يافت باو درك و علم داديم «ذُومِرَّةٍفَاسْتَوى. وَ هُوَ بِالْأُفُقِ
الْأَعْلى»نجم:
6 و 7. ظاهرا مراد از استوى معتدل شدن جبرئيل و آمدن بصورت انسان متوسط است. يعنى
او نيرومند است پس معتدل شد در حاليكه در ناحيه بالاتر بود.
سوى: «لانُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا
أَنْتَ مَكاناًسُوىً»طه: 58. سوى بكسر و ضم سين خوانده شده و معنى آن عدل و وسط است «مَكاناً»ظاهرا ظرف
است و سوى صفت مكان يعنى ميان ما و شما وقتى معين كن در مكانى را كه مسافت آن بهر
دو طرف مساوى است و شايد مكان هموار و مستوى الاطراف مراد باشد. راغب گويد سوى
(بضمّ و كسر) و سواء بمعنى وسط است ...
و آن وصف و ظرف بكار رود، اصلش مصدر است.
سَوِيّ: آنست كه از افراط و تفريط در اندازه و كيفيت، بدور باشد
(راغب) و آن با تمام و راست و مستقيم يكى است «فَسَتَعْلَمُونَمَنْ أَصْحابُ الصِّراطِالسَّوِيِ»طه: 135.
يعنى راه راست. «قالَآيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَيالٍسَوِيًّا»مريم: 10.
سَوِيًّاحال است از فاعلتُكَلِّمَيعنى نشانه تو آنست كه سه شب نتوانى با مردم سخن گوئى حال آنكه سالم
و صحيح هستى. «يَمْشِيسَوِيًّا عَلى صِراطٍ
مُسْتَقِيمٍ»ملك:
22. سالم از لغزش راه