responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : قاموس قرآن نویسنده : قرشی، سید علی اکبر    جلد : 3  صفحه : 328

27. نار سموم آتش نافذ ظاهرا حرارت و يا نيروى مخصوصى است كه جنّ از آن آفريده شده و در «جنّ» گذشت.

سمن: (بفتح س) چاقى. در اقرب گويد: «سَمِنَ‌ سَمَانَةً و سَمْناً كثر لحمه و شحمه ضدّ هزل». «لا يُسْمِنُ‌ وَ لا يُغْنِي مِنْ جُوعٍ» غاشيه: 7. نه فربه ميكند و نه سير. سمين: چاق‌ «فَراغَ إِلى‌ أَهْلِهِ فَجاءَ بِعِجْلٍ‌ سَمِينٍ‌» ذاريات: 26.

آهسته پيش اهلش رفت و گوساله چاقى آورد. سمان جمع سمين است‌ «وَ قالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرى‌ سَبْعَ بَقَراتٍ‌ سِمانٍ‌ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ ...» يوسف:

43. عجاف جمع اعجف و عجفاء است بمعنى نازك و لاغر يعنى:

پادشاه گفت: من در خواب هفت گاو چاق را مى‌بينم كه هفت گاو لاغر آنها را ميخورند.

اسم: نام. گويند: اصل آن سمو است همزه اول عوض از واو است و گويند: اصل آن و سم بمعنى علامت است واو بهمزه قلب شده. و آن لفظى است كه بر چيزى گذاشته شود تا از ديگر چيزها متمايز گردد. احتمال نزديك بيقين آنست كه اصل آن و سم بمعنى علامت باشد كه اسم هر چيز علامت و نشانه آن است. طبرسى اصل آن سمو بمعنى رفعت است همچنين است قول راغب.

«وَ اذْكُرِ اسْمَ‌ رَبِّكَ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا» انسان: 25.

تسميه: نام گذاشتن‌ «وَ إِنِّي‌ سَمَّيْتُها مَرْيَمَ» آل عمران: 36. «هُوَ سَمَّاكُمُ‌ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَ فِي هذا» حج: 78. مسمّى: نام گذارى شده.

معناى تعيين نيز ميدهد كه نام گذارى تعيين بخصوصى است. «ثُمَّ قَضى‌ أَجَلًا وَ أَجَلٌ‌ مُسَمًّى‌ عِنْدَهُ» انعام: 2. سپس مدتى مقرر داشت و مدّت تعيين شده نزد اوست.

سمّى: هم نام و همتا «نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ‌ اسْمُهُ‌ يَحْيى‌ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ‌ سَمِيًّا» مريم: 7. كه مراد همنام است‌ «فَاعْبُدْهُ وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ‌ سَمِيًّا» مريم: 65. بخدا عبادت كن و در بندگيش بردبار باش آيا براى او همتائى ميدانى؟!.

نام کتاب : قاموس قرآن نویسنده : قرشی، سید علی اکبر    جلد : 3  صفحه : 328
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست