گرفته معصيتيكه وبال آن از موردش تجاوز نميكند مثل ترك روزه و خوردن
خون، و اثم را بمعنى گناهى گرفته كه وبال آن مستمرّ است مثل قتل نفس و سرقت. و در
اين باره تحقيق شايانى كرده است.
ولى بايد دانست كه ذيل آيه در باره نسبت گناه بديگرى است «ثُمَّيَرْمِ بِهِ بَرِيئاً»نسبت ترك روزه و خوردن خون مثلا
بديگرى، با مساق آيه چندان جور در نميآيد.
بهتر آنست كه خطيئه را بمعنى خطاى معذور بگيريم چنانكه گفتيم آنوقت
معنى آيه كاملا طبيعى و مطابق فهم ميشود يعنى: هر كه خطائى مرتكب شود مثلا كسى را
باشتباه بكشد و يا گناهى مرتكب شود مثلا پولى بدزدد سپس آنرا بگردن بيگناهى افكند
گناهى بزرگ متحمل شده است.
كلمه خطيئة بطور مفرد فقط سه بار در قرآن مجيد آمده يكى آيه 81 بقره
كه گذشت و ديگرى آيه 82 شعراء و سوّمى آيه ما نحن فيه. اوّلى حتما در باره گناه و
دوّمى محتمل است و سوّمى بنا بر آنكه گفته شد بمعنى خطاى معذور است.
فقط اين اشكال ميماند كه آيا خطيئه بر خطاى محض اطلاق ميشود و يا بآن
فقط خطا گفته ميشود چنانكه فرمودهوَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناًخَطَأً.
خطب: (بر
وزن فلس) روبرو سخن گفتن. خطب، مخاطبه و تخاطب بمعنى مراجعه در كلام است و از همين
است خطبه (بكسر اوّل و ضمّ آن) لكن خطبه (بضمّ) مختص موعظه است و خطبه (بكسر)
مخصوص خواستگارى زن. و اصل خطبه (بكسر اوّل) حالتى است كه خواستگار در آنحالت است
مثل جلسة و قعدة، وصف دوّمى فقط خاطب ميايد (يعنى خواستگار) و وصف اوّلى خاطب و
خطيب است. و خطب (بر وزن فلس) بمعنى امر عظيم است كه در آن