بودن مسيح است در نزد نصارى، و در او جوهر ربوبيّت هست و يا او از آن
مشتق و يا عين اوست؟
و يا اين تسميه تشريفى است مثل «نَحْنُأَبْناءُاللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ»كه قول ديگر يهود است (انتهى).
ولى بنا بر تحقيقى كه گذشت شقّ اوّل صحيحتر است و اينكه الميزان
فرموده: سياق آيه ما بعد «اتَّخَذُواأَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ»مؤيّد شقّ دوّم است بنظر، چندان
قوى نميرسد. مخصوصا با ملاحظه «يُضاهِؤُنَ ...»سوّم: «يُضاهِؤُنَقَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ»نشان ميدهد كه عقيده ابن اللَّه
بودن به يهود و نصارى از كفّار ديگر راه يافته است، زيرا اين آيه ميگويد: يهود و
نصارى در اين سخن نظير قول كفّار پيش از خود را ميگويند. بطوريكه اهل تحقيق بيان
كردهاند: عقيده ابن اللَّه و حلول و تثليث در ميان برهمائى و بودائىهاى هندوستان
و نيز در چين و ژاپون و فرس قديم و مصريها و يونانيها و روميها معروف بوده و از
آنها بعقايد يهود و نصارى راه يافته است (رجوع به المنار و الميزان ذيل آيه ما نحن
فيه) در الميزان ذيل آيه «وَقالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً»مريم: 88 فرموده مراد از ولد فرزند
حقيقى است و دليلش آنست كه «ولد» آمده
و گر نه «ابن» گفته ميشد. (زيرا ابن از ولد اعمّ
است و ولد فقط بفرزند حقيقى اطلاق ميشود).
3-
«يابُنَيَارْكَبْ مَعَنا وَ لا تَكُنْ مَعَ الْكافِرِينَ»هود: 42 پسرم با ما سوار شو و با كافران
مباش.
«بنىّ» مصغّر ابن و مضاف بياء متكلّم است
و از تصغير و اضافه مهربانى و دلسوزى اراده ميشود.
نا گفته نماند: جمع ابن، ابناء و بنون است مثل «نَحْنُأَبْناءُاللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ»مائده: 18 و مثل «يَوْمَلا يَنْفَعُ مالٌ وَ لابَنُونَ»شعراء: