responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي نویسنده : زمانی نژاد، علی اکبر    جلد : 1  صفحه : 352

آنجا باز خورد، هر رنج كه در اندرون او بود، خداى زايل كرد و جمال و جوانى به او داد. جبرئيل حلّه آورد از بهشت، و در او پوشيد. او بنگريد، در آنجاى كه او بود، هر مال و ملكى كه او را بود، خداى مضاعف كرده بود و ابرى بر آمد و ملخ زرّين به او بباريد و در حديث چنين آمده كه: آبى كه از سينه او فرو ريخت در وقت غسل كردن، هر قطره اى ملخ زرّين شد و او آن را به دست جمع مى كرد.
خداى تعالى وحى كرد به او كه: يا ايّوب! نه من تو را غنى كردم؟ گفت: بلى، يا سيّدى و مولايى ولكن اين بركت و كرامت توست؛ كه باشد كه از او سير شود؟ آن گه از آنجا برخاست و بر بلندى شد و بنشست و او با جمال تر از اهل روزگار بود و قوى تر از ايشان بود. چون اهل او «رحمت» از پيشش برفت، ساعتى آن گه انديشه كرد و گفت: اگر چه او مرا براند و دور كرد، مرا شرط نباشد او را رها كردن كه او [ را ]در جهان، كس نيست كه مُراعات او كند، و بروم و بنگرم تا حال او چيست؟
بيامد و به جاى او بنگريد، كس را نديد. مى خواست تا از آن مرد بپرسد كه بر آن بلندى بود، شرم مى داشت. ايّوب آواز داد و گفت: اى زن! چه مى جويى؟ گفت: اين مرد مبتلا را كه اينجا بود. گفت: پيش آى تا او را با تو نمايم.
او پيش رفت و گفت: كجاست؟ گفت: تو را كه باشد؟ او گفت: شوهر من است. گفت: او را ببينى بشناسى؟ گفت: به هر حال شناسم او را. گفت: او با كه مانَد؟ گفت: با تو ماند پيش از آنكه بيمار شد.
ايّوب گفت: شوهر تو منم و خداى نقمت به نعمت مبدّل گردانيد. آن گه دست در گردن يكديگر كردند. و راوى خبر گويد: ايشان دست از گردن يكديگر بيرون نكردند تا هر مالى و ماشيه اى كه او را بود، خداى تعالى مضاعف نكرد و به ايشان نبگذشت.
چون رنج زايل شد، ايوب عليه السلام در غم افتاد كه سوگند خورده بود كه «رحمت» را صد چوب بزند. خداى تعالى وحى كرد به او و گفت: «وَ خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ

نام کتاب : شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي نویسنده : زمانی نژاد، علی اکبر    جلد : 1  صفحه : 352
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست