نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد جلد : 1 صفحه : 235
كجاست؟ گفت : زادِي تَقْواىَ وَراحِلَتي رِجْلاىَ ومُرادى مَوْلاىَ؛ گفت : زاد من تقواى من است و راحله من پاهاى من است و مراد من خداى من است. عجب داشتم، گفتم : اينت زهد و اينت توكل! گفتم : اَخبِرنى مَن اَنْتَ؛ خبر ده مرا تا تو كيستى؟ گفت : تا چه خواهى كرد؟ اين حديث را رها كن از محنت روزگار ما چه مى خواهى؟ گفتم : عَلى حالٍ، گفت : نَحنُ قَوْمٌ مظلومُونَ؛ ما مردمانى ستم رسيدگانيم. گفتم : زيادتى كن در بيان. گفت : نحن قَومٌ مقهُورُون. گفتم : روشن تر بگوى. گفت : نَحنُ قومٌ مَطرُودونَ ؛ ما گروهى راندگان بازماندگانم درماندگانيم. گفتم : نمى دانم، گفت : {۰ لَنَحْنُ عَلى الحَوضِ ذُوْادُهُنَذُردُهُ وَيَسْعَدُ وَرّادُهُ ۰} {۰ وَما فَازَ مَنْ فازَ اِلاّ بِناوَما خابَ مَن حُبُّنا زادَهُ ۰} {۰ وَمَنْ سَرَّنا نالَ مِنَّا السُّرورَوَمَنْ ساءَنا ساءَ ميلادُهُ ۰} {۰ وَمَنْ كانَ غاصِبَنا حَقَّنافَيَوْمُ القِيامَةِ ميعادُهُ ۰} [ماييم بر حوض «كوثر» نگهبانان، از آن نگهبانى مى كنيم، وارد شوندگان بر آن و طلب كنندگان آب از آن، سعادتمند و خوشبخت مى گردند. رستگار نشد كسى كه رستگار شد مگر به واسطه ما و كسى كه دوستى و محبت ما زاد و توشه اوست نااميد و مأيوس نمى شود ـ هركس ما را شاد گرداند از ما به او شادى رسد و هركس با ما بدى كند ولادت او ناپاك است ـ و هركس غصب كننده حق ما باشد وعده گاه او روز رستاخيز است]. اين بگفت و برفت چنان كه من به گَرد او نرسيدم. در سوداى آن فتادم تا اين كودك چه كسى است؟ گفت : ديگر نديدم او را تا به ميان رُكن و مقام رسيدم، او را ديدم ايستاده و خلايق بر او جمع شده، و او را از حلال و حرام و مسايل و احكام مى پرسيدند و او جواب مى داد. من گفتم : اين كودك كيست؟ گفتند : نمى دانى؟ ـ
نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد جلد : 1 صفحه : 235