responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد    جلد : 1  صفحه : 233

بالايى برآمد و گفت : حَدَّثَنى اَبى عَنْ فُلانٌ عَنْ فُلانٍ اَنَّهُ قال : رَاَيْتُ رسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله فى هذا المَكانِ عَلى حِمارٍ لَهُ وَلَمْ يَكُنْ هُناكَ ضَرْبٌ وَلا طَرْدٌ؛ گفت : رسول خداى را ديدم درين جاى بر خرى نشسته، ضربى و طردى نبود و كس را نمى زدند و نمى راندند. هارون پرسيد كه اين كيست كه او اين مى گويد؟ گفتند : بهلول است. گفت :
او را پيش من آريد. هودج بداشتند، او را پيش هارون بردند. گفت : چه گفتى؟ اين خبر باز گفت. هارون گفت : راست مى گويى. مرا وعظ كن اى بهلول و مختصر گو، گفت : اِنَّ الّذى فِى يَدِكَ كانَ فِى يَدِ غَيْرِكَ ثُمَّ انْتَقَلَ اِلَيْكَ وَعَنْ قَريبٍ سيَنْتَقِلْ عَنْكَ اِلى غَيْرِكَ؛ آنچه در دست توست از اين ملك و پادشاهى در دست ديگران بود از ايشان به تو نقل افتاد، عن قريب از تو به ديگرى نقل افتد. هارون بگريست و گفت : برويد هزار دينار به او دهيد. گفت : نخواهم. گفت : بر درويشان قسمت كن. اولى تر آن باشد كه تو با خداوندِ آن رسانى و بگذشت... . [1]

نعمت خدا

اصبغ بن نُباته گفت : با اميرالمؤمنين على عليه السلام در عيادت حسن على شديم از رنجى كه او را بود. اميرالمؤمنين عليه السلام گفت : كَيْفَ اَصْبَحْتَ يَا ابنَ رَسُولِ اللّه ِ؟ گفت : اَصْبَحْتُ بنعمةِ اللّه ِ. گفت : چنين باشد ـ ان شاء اللّه . [2]

نماز

و در خبر آمده است كه : چون رسول را كارى پيش آمدى، پناه با نماز دادى، به نماز مشغول شدى. [3]


[1] همان، ج ۶، ص ۱۴۲ ـ ۱۴۳.

[2] همان، ج ۱۶، ص ۳۰۷.

[3] همان، ج ۱۱، ص ۳۵۳.

نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد    جلد : 1  صفحه : 233
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست