نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد جلد : 1 صفحه : 219
تو كنم از آنچه در دست گرفتى، و دستگاه تو كنم از آنچه بر دست گرفتى، تا تكليف من اين جا شعارت باشد و نامه من اين جا نهنده وقارت باشد و رحمت اين جا و آن جا نثارت باشد. [1]
كرم رسول خدا صلى الله عليه و آله
مردى را پيش رسول آوردند اسير، او را ابواُمامه گفتند. سيد يمامه بود. رسول صلى الله عليه و آلهاو را گفت : يا اسلام آر يا خويشتن باز خر، يات بكشم يا آزادت كنم، گفت : يا محمد! اگر بكشى، مردى بزرگ را كشته باشى، و اگر فدا ستانى بزرگى را ستده باشى، و اگر آزاد كنى هم چنين، و اما اسلام نخواهم. رسول صلى الله عليه و آله گفت : بزرگى، آزادت كردم. چون اين بشنيد، گفت : اَشهَدُ اَنْ لا الهَ اِلاّ اللّه وَانَّكَ رَسولُ اللّه ِ، كرم تو دليل مى كند كه تو پيغامبر خدايى، و برخاست و با يمامه شد و طعام مكه را ماده از يمامه باشد، و طعام از اهل مكه منع كرد، گفت : طعام ندهم شما را تا ايمان نيارى و ايشان هنوز با رسول به جنگ بودند، نامه اى نوشتند به شكايت او به رسول صلى الله عليه و آله رسول گفت : يا اباامامه! طعام از ايشان منع مكن، او به قول رسول ايشان را طعام داد.
كسى كه خداى را عبادت كند از غير خداى نترسد.
در خبر است كه چون اميرالمؤمنين على برفت و عمرو عَبدود را بكشت و باز آمد، يكى از صحابه گفت : اَما خِفْتَهُ حِينَ بارَزْتَهُ؛ از او نترسيدى چون به مبارزت او رفتى؟ گفت : وَكَيفَ يَخافُ سِوَى اللّه ِ منْ لم يَعْبُدْ سِواهُ طَرْفَةَ عَيْنٍ؛ گفت : چگونه ترسد از جز خداى آن كه جز خداى را عبادت نكرده باشد يك طرفة العين. [2]