نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد جلد : 1 صفحه : 208
صدق نيت
در خبر مى آيد كه : روز قيامت بنده اى را در قيامت آرند و صحيفه عمل او در دست او نهند، او نامه باز كند، در اول صحيفه حجى بيند مقبول مبرور، ساعتى در آن مى نگرد و انديشه مى كند، مرد حج كرده نباشد. حق تعالى مى گويد : برخوان صحيفه عملت. او گويد : بار خدايا! سهو و غلط بر تو روا نيست، من در دار دنيا حج نكردم، و اين جا حجى مقبول نوشته است! حق تعالى گويد : تو حج نكردى ولكن فلان روز ياد دارى كه قافله حج مى گذشت تو آب در چشم بگردانيدى و گفتى : كاشك تا من استطاعت داشتمى تا با اينان برفتمى. من از تو صدق دانستم، در ديوان تو حجّى بنوشتم. [1]
صدقه
جابر روايت كند كه : مردى به نزديك رسول آمد و گفت : يا رسول اللّه ! هذِهِ بَيضَةٌ ذَهَب اَصَبْتُها مِنْ بَعْضِ المعادِنِ لا اَمْلِكُ غَيْرَها اُرِيدُ اَنْ اَجْعَلَها صَدَقَةً للّه ِ؛ گفت : مردى شكل خايه زرّين بياورد پيش رسول صلى الله عليه و آله و گفت : يا رسول اللّه ، به خداى كه من جز اين ندارم و مى خواهم كه صدقه كنم براى خدا. رسول صلى الله عليه و آله رو از او بگردانيد، او به دگر جانب آمد و اين بگفت. رسول صلى الله عليه و آله از او به خشم آمد، از دست او بستد و بينداخت، چنان كه اگر بر او آمدى عضوى تباه كردى از او، و گفت : چون مى گويى كه هم اين دارم صدقه را چه خواهى كردن؟ آنگهى گفت : يكى از شما مى آيد و جمله مال صدقه مى كند، آن گه به درها مى گردد و سؤال مى كند، اَفْضَلُ الصَّدَقَةِ ما كانَ عَنْ ظَهْرِ غِنىٍ، وَلْيَبْدَأَ اَحَدُكُم بِمَنْ يَعُلُ؛ فاضل تر صدقه آن بود كه از سر توان گرى باشد، و يكى از شما بايد كه ابتدا به عيال خود كند.