نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد جلد : 1 صفحه : 205
رسول صلى الله عليه و آله بر او نماز كرد، هفتاد تكبير بكرد. چون فارغ شد، صحابه گفتند : يا رسول اللّه ! هرگز چنين نكردى؟ گفت : براى آن بود كه هرگاه پنج تكبير كردم، چون خواستم كه از نماز بيرون آيم، فوجى دگر از فرشتگان رسيدند و نماز با سر گرفتم. چون رسول صلى الله عليه و آله با مدينه آمد و آنان كه در مدينه بودند از پيش باز آمدند، و آنان را كه كسى كشته بودند، بر كشتگان خود مى گريستند، و كس بر حمزه نمى گريست كه او غريب بود، و او را در مدينه اهلى نبود، رسول صلى الله عليه و آله گفت : پيداست كه حمزه غريب است كس بر او نمى گريد، اكنون براى دل من براى او بگرييد و نوحه كنيد. مردم دست از كشتگان خود بداشتند و براى دل رسول بر حمزه نوحه كردن گرفتند. در مدينه سنتى شد از آن روز تا الى يَوْمِنا هذا، كه هركس را كه كسى بميرد اول بر حمزه بگريد، و رسول صلى الله عليه و آله ايشان را شكر كرد. [1]
شيرينى كلام خدا
شهر بن حَوشَب گفت از عبداللّه عباس كه : يك روز رسول صلى الله عليه و آله در سايه خانه كعبه نشسته بود، عثمان بن مظعون بگذشت، ـ وهنوز ايمان نياورده بود ـ تبسمى كرد با رسول صلى الله عليه و آله گفت : بيا بنشين. بيامد و در برابر رسول صلى الله عليه و آله نشست و با رسول صلى الله عليه و آلهحديث مى كرد. رسول صلى الله عليه و آله چشم در آسمان زد و مى نگريد و چشم به تدريج فرود مى آورد تا به جانب دست راست چشم فرود آورد و روى به آن جانب كرد ـ كالمُصغى اِلى اَحَدٍ؛ چون كسى كه گوش با كسى دارد، و سر مى جنباند چون كسى كه مستفهم باشد چيزى را، آن گه دگر باره [چشم رها كرد و در آسمان چون كسى كه از پى چيزى نگرد ساعتى نيك. آن گه ]روى با من كرد و راست بنشست. عثمان