نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد جلد : 1 صفحه : 203
زدم بگريخت و بر كوه شد. پدر درآمد، گفتم : چنين حالتى افتاد. پدر به طلب پسر رفت، بسيار بگرديد آخر چون بازيافت او را شيرش دريده بود. پدر ساعتى بر سر او بود، آن گه برگرفت او را بازآورد و تشنگى عظيم در او كار كرده بود، ساعتى درآمد، او نيز با پيش خدا شد. هم آن روز پسركى ديگر داشتم طفل، و من ديگ مى پختم. مشغول شدم به كار اينان، به نزديك ديگ رفت، ديگ بيفگند و بر او ريخت و او نيز سوخته شد. اكنون، من نشسته ام چنين كه تو مى بينى. گفتم : چگونه صبر مى كنى بر اين مصيبات و جَزَع نمى كنى؟ [گفت] : انديشه كرده ام كه اگر صبر و جزع دو مرد بودندى كه با يكديگر برآويختندى، صبر غالب تر بودى... . اميرالمؤمنين عليه السلام گفت : انْ صَبَرْتَ جَرَتْ عَلَيْكَ المقاديرُ واَنتَ مأجورٌ واِنْ جَزِعتَ جَرَتْ عليك المقاديرُ وانت مأزورٌ؛ گفت : صبر كنى قضا بر تو برود و تو با مزد باشى، و اگر جزع كنى قضا بر تو رود و تا با بزه باشى. [1]
شنيدن غيبت
رسول صلى الله عليه و آله گفت : السّامِعُ لِلغِيْبَةِ كَاَحَدِ المُغتابينَ؛ گفت : شنونده غيبت يكى باشد از غيبت كنندگان.
شهادت حمزه عموى پيامبر صلى الله عليه و آله در جنگ اُحُد
... از جمله مهاجر، يكى حمزه عبدالمطلب رحمه الله ـ عمّ رسول صلى الله عليه و آله كه رسول او را سيد الشهداء گفت. هندِ زن ابى سفيان، وحشى را جُعلى پذيرفت بر آن كه يا محمد