نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد جلد : 1 صفحه : 200
باشد، و ايستاده از سوار خائف. و هم چنين استاده و نشسته، اَوْرُدُّها؛ يا همان، يعنى مثل آن بر او رد كنى آنچه گفته باشد او را بازگويى. [1]
سيره رسول اللّه صلى الله عليه و آله
عطاء بن ابى رَباح گفت : با عبداللّه عمر در نزديك عايشه شدم. عبداللّه عمر گفت : يا عايشه! خبر ما را به عجب تر چيزى كه از رسول صلى الله عليه و آله ديدى، كار او همه عجيب بود، شبى از شب ها نوبت من بود در بستر آمد و بخفت، هنوز پهلو آرام نگرفته بر زمين، برخاست و جامه در پوشيد و قِربه آب نهاده بود، از آن وضو كرد و آب بسيار بريخت، آن گه در نماز ايستاد و در نماز چندان بگريست كه آب چشمش سينه او و پيش جامه او را تر بكرد، آن گه بنشست و حمد و ثناى خداى مى كرد و مى گريست تا آب چشمش كنارش تر بكرد، آن گاه سر بر زمين نهاد و چندان بگريست كه آب چشمش زمين تر بكرد، تا صبح برآمد و بلال آمد و او را به نماز بامداد خواند. او را گريان يافت، گفت : اى رسول اللّه ! مى بگريى؟ و خداى تعالى گناه تو بيامرزيد گذشته و ناگذشته و ناآمده، گفت : اَفَلا اَكُونُ عَبدا شكورا؛ خداى را بنده شاكر نباشم؟ و چرا نگريم، و خداى تعالى امشب آياتى بر من انزله كرد : «إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَـوَ تِ وَالْأَرْضِ...» الى قوله : «إِنَّكَ لاَ تُخْلِفُ الْمِيعَادَ» ، آن گه گفت : وَيْلٌ لِمَنْ قَرَءَها وَلَم يَتَفَكَّر فيها؛ واى بر آن كس كه اين آيات بخواندو در او تفكر نكند! اميرالمؤمنين عليه السلام روايت كرد كه چون رسول صلى الله عليه و آله به نماز شب برخاستى، اول مسواك كردى، آن گه در اطراف آسمان نگريدى و اين آيات برخواندى : «إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَـوَ تِ وَالْأَرْضِ.... الى قوله : «فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» . [2]