نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد جلد : 1 صفحه : 198
راوُوق صفا بپالاى و به مروحه استرواح باد كن آن را، و در وقت سحر از وى شربتى نوش كن، و دگر گرد گناه مگرد تا راحت يابى. [1]
سرّى از حكمت الهى
در خبر است كه يك روز موسى صلى الله عليه و آله گفت : در مناجات با خداى تعالى : الهى اَرِنى سِرّا مِنْ سَرائِرِ حِكمَتِكَ؛ بار خدايا، سرى از اسرار حكمت تو با من نماى، گفت : از آن جا برو و بر گذر تو ديهى است، در آن دِه رو، به ميان آن ده چهار سراى بينى درِ آن سراى ها بزن و بگو كه : شما چه مردمانى و كار و پيشه شما چيست، و از خداى چه مى خواهى؟ موسى آن جا آمد به در سراى اول و در بزد، گفت : شما چه مردمانيد؟ گفتند : ما مردمانيم دهقان، كار و پيشه ما كشت بذر است، گفت : از خداى چه مى خواهى؟ گفتند : باران. اگر امسال باران بسيار بارد همه توان گر شويم. از آن جا بيامد به دَرِ سراى ديگر، گفت : شما چه مردمانيد؟ گفتند : كار ما فخّارگرى است، ما كوزه گرانيم و كوزه بسيار كرديم از آن و نهاده، اگر امسال آفتاب بسيار باشد و باران نبارد، ما توان گر گرديم، از آن جا بيامد به درِ سراى ديگر رفت، گفت : شما چه مردمانيد؟ گفتند : ما مردمانيم كه [ما را غله بسيار بر خرمن است، اگر بادهاى پياپى بيايد، ما آن غله ها خورد كنيم و به باد پاك كنيم و كار ما برآيد. به در سراى ديگر آمد گفت : شما چه مردمانيد؟ گفتند : ما مردمانيم] كه خداوندِ درختان ميوه اى و امسال درختان ما بار بسيار دارد، اگر هوا ساكن باشد و باد نجهد كه ميوه ها نارسيده از درخت بريزد، ما توان گر شويم. موسى برگشت و مى گفت : اى خدايى كه روزى خلقان به امر تو است، يكى را باران مى بايد و