responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد    جلد : 1  صفحه : 197

در ماهى يك بار طعام خوردى. حجاج را بگفتند. او را بگرفت و در خانه كرد تا يك ماه و شك نكرد كه مرده باشد، چون در بگشادند او نماز مى كرد. يا فاسق! نماز مى كنى بى طهارت؟ گفت : آن كس محتاج طهارت باشد كه طعام و شراب خورد، من بر وضوى اولم كه اين جا آمدم.
گفتند : در ايام سيف الدوله على بن حَمدان، روميان زنى را به اسيرى بگرفتند، از ايشان بگريخت به شب از روم به بغداد آمد بى زاد و طعامى. سيف الدوله او را گفت : چگونه آمدى؟ گفت : هرگه كه گرسنه مى شدم سه بار قُل هو اللّه احَدٌ خواندم و سير شدم و قوتم پديد؟ آمد به رفتن.
ذوالنّون مصرى را گفتند : چه مى خورى؟ گفت : اِنَّ رَبّي يُطْعِمُني وَيَسْقينى يُطْعِمُنى طعام المعرفِةِ وَيَسْقِينى شَرابَ المحَبَّةِ. آن گه اين بيت بگفت :
{۰ شرابُ المَحَبّةِ خَيْرُ الشَّرابوَكُلُّ شَرابٍ سِواهُ سَرابُ ۰}
اين حكايت و امثال اين به نزديك اهل تصوف از كرامات باشد، و به نزديك ما اگر درست بود معجر بود كه خداى تعالى اظهار كند بر دست بعضى صالحان.
يكى از جمله بزرگان گفت : به بيمارستانى فرو شدم، مردى طبيب را نشسته ديدم و جماعتى بيماران را بر وى گرد آمده، و هركس علت خود شرح مى دادند، و او هر كسى را دوايى مى فرمود در خور هر يك. برنايى به نزديك او فراز شد، روى زرد شده و اثر عبادت و سيمان صلاح بر وى پيدا. او را گفت : يا استاد، تو مردى طبيب و زيركى، و هر يكى از بيماران دوايى فرمودى، مرا بيمارى است دواى آن دانى؟ گفت : چيست؟ گفت : بيمارى گناه را چه دوا باشد؟ گفت : بشو و هليله صبر بگير با بليله تواضع، و در هاون نَدَم و پشيمانى افكن [و به دست قهر هواى نفس خود بكوب، و از آن جا در پاتيلچه صحت عزم افگن] و آب حيا و شرم بر او زن، به آتش محبت بجوشان و با سِطام عصمت بگردان تا حباب حكمت برآورد. آن گه به

نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد    جلد : 1  صفحه : 197
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست