نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد جلد : 1 صفحه : 191
وجه دوم آن بود كه : تفكر كند در وعد و وعيد و ثواب و عقاب تا داعى باشد او را بر فعل طاعت و صارف باشد از فعل معصيت، و توبه داخل باشد در اين جمله براى آن كه هم از فعل دل است از پشيمانى برگذشته و عزم بر آينده. اما ذكر زبان، مشتمل بود بر تسبيح و تهليل و تحميد و تمجيد. اما ذكر به جوارح : ساير طاعات باشد از نماز و روزه و حج و جمله عبادات، و براى اين كار حق تعالى نماز آدينه را ذكر خواند في قوله تعالى : «فَاسْعَوْاْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُواْ الْبَيْعَ» و از جمله ذكر، دعاست، مِنْ قَولِه عليه السلام : اَفْضَلُ الذِكْرِ الدُّعاءُ. [1]
رضا و تسليم
... هم انس روايت كند : در صحابه رسول صلى الله عليه و آله مردى بود كُنْيت او بوطَلْحة، پسرى داشت سخت نجيب و زنى داشت سخت صالحه و عاقله نام او اُم سُليم. اين پسر بيمار بود و ضعيف شد. شبى از شب ها ابوطلحه به مسجد رفت و به نماز، پسر فرمان يافت. مادر برخاست و كودك را در خانه برد و بنهاد، و برخاست و ديگر بپخت و طعام راست كرد. مرد درآمد؛ گفت : بيمار چون است؟ گفت : از امشب ساكن تر هيچ شب نبود، آن گه طعام پيش آورد تا نان بخوردند و جامه خواب بياوردند و بخفتند، و مرد خلوت ساخت با زن. چون آخر شب بود، و مرد خواست تا بيرون رود، زن گفت : يا ابا طلحه، نبينى كه فلانان عاريه اى از كسى بستده اند و مدتى بداشته و بدو تمتع كرده، اكنون چون خداوندش باز مى خواهد، خشم مى آيد ايشان را و اظهار كراهت و جزع مى كنند؟ گفت : بى خرد مردمانند و بى انصاف! گفت : اكنون بدان كه پسر تو عاريه اى بود، از خداى تعالى، به ما داد