نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد جلد : 1 صفحه : 176
عمر گذشته در دست خود آه بيند، بر خويشتن نوحه كردن گيرد كه : در ثبور ماند و از حور و قصور دور ماند. اين كه را باشد و چرا باشد!
خوابى بر يقين بهتر است از عبادتى بر شك
در خبر است كه : اميرالمؤمنين عليه السلام شبى از شب ها در بعضى كوى هاى كوفه مى گذشت و قنبر با او بود گفت : از سرايى آواز مى آمد كه كسى مى خواند : «أَمَّنْ هُوَ قَـنِتٌ ءَانَآءَ الَّيْلِ سَاجِدًا وَ قَآلـءِمًا» . قنبر گفت : اميرالمؤمنين عليه السلام بگذشت و من بايستادم ساعتى و گوش باز كردم، آواز داد و گفت : يا قنبر، چرا بازماندى آن جا؟ گفتم يا اميرالمؤمنين، صوتٌ حَزِينٌ في هَدْءٍ مِنَ اللّيلِ؛ آوازى است حزين در پاره اى از شب گذشته. گفت : بياى كه نَومٌ عَلى يقينٍ خَيرٌ مِنْ عِبادَةٍ عَلى شَكّ؛ بياى كه خوابى يقين بهتر باشد از عبادتى بر شك. قنبر گفت : من عجب داشتم. در سراى به نشان كردم و بَرَفتم. بر دگر روز باز آن جا رفتم و تفحّص كردم، سرايى از آنِ منافقى بود، گفتم : يا اميرالمؤمنين، چه دانستى كه آن او كيست؟ گفت : چه راعى باشد كه رعيّت خود را نشناسد! [1]
دادخواهى درويشان در فرداى قيامت
اَنَس مالك روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت : فرداى قيامت درويشان تظلم كنند از توانگران و گويند : بار خدايا حقّ ما بندادند از حقى كه تو نهادى ما را در مال ايشان؛ حق تعالى گويد : به عزت و جلال من كه شما را مقرب گردانم و ايشان را عذاب كنم. آن گه رسول صلى الله عليه و آله اين آيت برخواند : «وَ فِى أَمْوَ لِهِمْ حَقٌّ لِّلسَّآلـءِلِ وَ الْمَحْرُومِ» . [2]